ادامه
ادامه
ا/ت : ببین عزیزم منو مایکی قبلا باهم خیلی صمیمی بودیم حتی تو یع مدرسه هم درس میخوندیم ولی بعدش من مجبور شدم برم آمریکا بعد الان که همو بعد این همه سال دیدیم احساساتی شدیم همو بغل کردیم همین
سانزو : یعنی بهم خیانت نکردی دیگه
ا/ت : نه به خدا
مایکی : ا/ت بهترین دوست من بود من خیلی ا/ت رو دوست داشتم و همچنان دوسش دارم
ا/ت : منم دوست دارم
سانزو : خب حالا بگذریم لیدی تو چرا میخواستی مایکی رو ببینی شناختی از رو اسمش ؟
ا/ت : نه نشناختم من میخواستم.......
مایکی : بزار من بگم ببین منو ا/ت بچگی هامون میخواستیم وقتی بزرگ شدیم باهم یه گنگ تاسیس کنیم ولی چون اون موقع ا/ت نبود من تنهایی تاسیس کردم ولی از این به بعد بونتن دو تا رئیس داره من و ا/ت
قیافه سانزو =😶
سانزو : اوکی
مایکی: خب سانزو تو برو به کل گنگ بگو جمع بشن اگه پرسیدن چرا بگو درخواست مایکیه بعد منم به ا/ت
عمارت رو نشون بدم
سانزو : باشه بای لیدی 😒
ویو ران اینا
رین : خب شاید تو امارت........
*گوشی ریندو زنگ میزنه
رین : چته سانزو
سانزو : چته سانزو ( مثلا ادای ریندو رو در آورد )
اون بادمجون پیشته
رین : آره
سانزو : خب تماس بزن رو بلندگو اونم بشنوه
ران : سلام فلامینگو
سانزو : یه لحظه کم زر بزن
ران : چشم قربان 😂😂😂😂😂😂( ران رو داریم که از خنده مرد )
سانزو : مایکی گفت تو امارت جمع شید و بای بادمجون ها( با داد )
* سانزو قطع کرد
ران: به نظرت مایکی چرا گفته بریم عمارت ؟
ریندو : نمیدونم
ویو هانما
خب کیساکی به تماس هام جواب نمیده آبجیم نیست ران رو آبجیم کراشه بعد هیچی دیگه ( به به چه داداشی )
ویو مایکی اینا
ا/ت : وای خدا هنوز مثل بچگی هامون بغل کردنت خیلی حس خوبی بهم میده
مایکی : تو هم مثل بچگی هامون مثل دوریاکی ها دوست داشتی هستی
ا/ت : هنوزم دوریاکی دوست داری
مایکی :آله
ا/ت : من عاشق درست کردن دوریاکی ام
مایکی : یه بار برام درست میکنی
ا/ت : حتما
مایکی : نظرت چیه کل گنگ تو یه عمارت از این به بعد زندگی کنیم؟
ا/ت : خیلی خوبه این فکر
مایکی : جدی ؟
ا/ت :آره
مایکی : خب پس تو به عنوان فرمانده جدید این خبر رو به همه میگی
ا/ت : باشه راستی اما چطوره
مایکی : اما بعد از اینگه تو رفتی خیلی ناراحت شد
ا/ت : منم خیلی ناراحت شدم ولی باید میرفتم راستی اون کجاست
مایکی : اون تو عمارت زندگی میکنه ولی الان با دخترا رفته خرید شب میان
ا/ت : خوبه با دخترا هم آشنا میشم
__________________________________________
ادامه دارد........
میدونم ریدم ولی شما به بزرگی خودتون ببخشید
ا/ت : ببین عزیزم منو مایکی قبلا باهم خیلی صمیمی بودیم حتی تو یع مدرسه هم درس میخوندیم ولی بعدش من مجبور شدم برم آمریکا بعد الان که همو بعد این همه سال دیدیم احساساتی شدیم همو بغل کردیم همین
سانزو : یعنی بهم خیانت نکردی دیگه
ا/ت : نه به خدا
مایکی : ا/ت بهترین دوست من بود من خیلی ا/ت رو دوست داشتم و همچنان دوسش دارم
ا/ت : منم دوست دارم
سانزو : خب حالا بگذریم لیدی تو چرا میخواستی مایکی رو ببینی شناختی از رو اسمش ؟
ا/ت : نه نشناختم من میخواستم.......
مایکی : بزار من بگم ببین منو ا/ت بچگی هامون میخواستیم وقتی بزرگ شدیم باهم یه گنگ تاسیس کنیم ولی چون اون موقع ا/ت نبود من تنهایی تاسیس کردم ولی از این به بعد بونتن دو تا رئیس داره من و ا/ت
قیافه سانزو =😶
سانزو : اوکی
مایکی: خب سانزو تو برو به کل گنگ بگو جمع بشن اگه پرسیدن چرا بگو درخواست مایکیه بعد منم به ا/ت
عمارت رو نشون بدم
سانزو : باشه بای لیدی 😒
ویو ران اینا
رین : خب شاید تو امارت........
*گوشی ریندو زنگ میزنه
رین : چته سانزو
سانزو : چته سانزو ( مثلا ادای ریندو رو در آورد )
اون بادمجون پیشته
رین : آره
سانزو : خب تماس بزن رو بلندگو اونم بشنوه
ران : سلام فلامینگو
سانزو : یه لحظه کم زر بزن
ران : چشم قربان 😂😂😂😂😂😂( ران رو داریم که از خنده مرد )
سانزو : مایکی گفت تو امارت جمع شید و بای بادمجون ها( با داد )
* سانزو قطع کرد
ران: به نظرت مایکی چرا گفته بریم عمارت ؟
ریندو : نمیدونم
ویو هانما
خب کیساکی به تماس هام جواب نمیده آبجیم نیست ران رو آبجیم کراشه بعد هیچی دیگه ( به به چه داداشی )
ویو مایکی اینا
ا/ت : وای خدا هنوز مثل بچگی هامون بغل کردنت خیلی حس خوبی بهم میده
مایکی : تو هم مثل بچگی هامون مثل دوریاکی ها دوست داشتی هستی
ا/ت : هنوزم دوریاکی دوست داری
مایکی :آله
ا/ت : من عاشق درست کردن دوریاکی ام
مایکی : یه بار برام درست میکنی
ا/ت : حتما
مایکی : نظرت چیه کل گنگ تو یه عمارت از این به بعد زندگی کنیم؟
ا/ت : خیلی خوبه این فکر
مایکی : جدی ؟
ا/ت :آره
مایکی : خب پس تو به عنوان فرمانده جدید این خبر رو به همه میگی
ا/ت : باشه راستی اما چطوره
مایکی : اما بعد از اینگه تو رفتی خیلی ناراحت شد
ا/ت : منم خیلی ناراحت شدم ولی باید میرفتم راستی اون کجاست
مایکی : اون تو عمارت زندگی میکنه ولی الان با دخترا رفته خرید شب میان
ا/ت : خوبه با دخترا هم آشنا میشم
__________________________________________
ادامه دارد........
میدونم ریدم ولی شما به بزرگی خودتون ببخشید
۲۷.۲k
۲۸ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.