ملکه روس * پارت ۱۰ *
مرد =Слухай, паводзь сябе добра, калі пойдзем да начальніка, разумееш(یادت باشه پیش رئیس خوب رفتار کنی فهمیدی )
= Please speak English, I don't know Russian
(لطفا انگلیسی حرف بزن روسی بلد نیستم )
مرد = ok
سری به نشونه تایید تکون دادم
مرد = اسمم نیکولای من یکی از بادیگارد های رئیس هستم لطفا وقتی رفتیم دفتر رئیس مراقب رفتارت باش
به نیکولای نگاه کردم همون نگاه رو داشت باعث میشد کنارش احساس امنیت کنم
= باشه نیک فهمیدم
نیکولای لبخندی از اینکه اونو نیک صدا زدم به اون یکی مرد اشاره کرد
نیکولای = اینم دوست من سزار بعدا با بقیه آشنا میشی فعلا باید بریم پیش رئیس اون اصلا صبر نداره
سری تکون دادم و به سزار نگاه کردم مردی قد بلند با موی بلوند واقعا جذاب بود به عمارت نگاه کردم عمارت واقعا ترسناک بود اطرافش رو درخت های بلند گرفته بودن سعی کردم زیاد نگاه نکنم که بترسم با نیک و سزار به سمت عمارت رفتیم دونفر در رو باز کردن وارد راه رویی طولانی شدیم عمارت سرد و بی روح بود از دیوار هاش میشد حجوم ترس رو حس کرد موهای کوتاهم رو روی صورتم ریختم و کلاه هودیم رو سرم گذاشتم و سرم رو پایین انداختم و بازم راه رفتیم فقط صدای کوبش کفش ها به گوش میرسید که به ی اتاق رسیدیم .......
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.