قلب من با تو می تپد 📓🪽
قلب من با تو می تپد 📓🪽
قسمت دهم:معرفی اون دو تا ناشناس تو پارت قبل
___________________
کونیکیدا:الو اتسوشی؟
اتسوشی:بله؟
کونیکیدا:از دازای و چویا خبری نشد؟
اتسوشی:نه
کونیکیدا :اها.. ممنون
اکو:اتسوشی میگم الان یه هفته اس از دازای و چویا خبری نیست به نظرم مجبوریم یه کار دیگه کنیم
اتسوشی :چیکار؟
اکو:راستش دیروز یه خانمی به اسم هینا امد و گفت که میتونه کمکمون کنه بریم پیش چویا و دازای و یه محلولی رو توی دهنشون بریزیم تا برگردن!
اتسوشی : نه نمیتونیم....( کمی فکر کردن) اَه مگه راه دیگه ای هم داریم باشه زود باش میریم و برم میگردیم بدون اینکه کونیکیدا بفهمه اوکی؟
اکو:اوکی
نویسنده:و بعدشم خودتون میدونید میرن توی اون جهانی که دازای و چویا توشن و محلول رو میریزن توی دهنشون
*فردا*( بعد از اینکه محلول رو ریختن )
چویا:اهه سرم عه اینجا کجاست؟
دازای؟
دازای؟
دازایییییی؟
____________________
ادامه دارد......
*پایان فصل اول*
به ۲۵ لایک برسه فصل دو رو میذارم:)
خب دیگه خدافظظظ
بریم خونه هامون
قسمت دهم:معرفی اون دو تا ناشناس تو پارت قبل
___________________
کونیکیدا:الو اتسوشی؟
اتسوشی:بله؟
کونیکیدا:از دازای و چویا خبری نشد؟
اتسوشی:نه
کونیکیدا :اها.. ممنون
اکو:اتسوشی میگم الان یه هفته اس از دازای و چویا خبری نیست به نظرم مجبوریم یه کار دیگه کنیم
اتسوشی :چیکار؟
اکو:راستش دیروز یه خانمی به اسم هینا امد و گفت که میتونه کمکمون کنه بریم پیش چویا و دازای و یه محلولی رو توی دهنشون بریزیم تا برگردن!
اتسوشی : نه نمیتونیم....( کمی فکر کردن) اَه مگه راه دیگه ای هم داریم باشه زود باش میریم و برم میگردیم بدون اینکه کونیکیدا بفهمه اوکی؟
اکو:اوکی
نویسنده:و بعدشم خودتون میدونید میرن توی اون جهانی که دازای و چویا توشن و محلول رو میریزن توی دهنشون
*فردا*( بعد از اینکه محلول رو ریختن )
چویا:اهه سرم عه اینجا کجاست؟
دازای؟
دازای؟
دازایییییی؟
____________________
ادامه دارد......
*پایان فصل اول*
به ۲۵ لایک برسه فصل دو رو میذارم:)
خب دیگه خدافظظظ
بریم خونه هامون
۹.۶k
۰۳ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.