(پارت هشتم)
(پارت هشتم)
شوگا: مطمئنی فقط یه حدس ساده بود
ات: اره بابا من دیگه برم
شوگا: باشع برو مواظب خودت باش
ات: باشه تو ام مواظب باش بایی
ویو راوی: وقتی ات وارد خونشون شد مادر بزرگ نبود ات خیلی خسته و گیج بود و فقط رفت رو تخت خوابش و زانو هاشو بغل کرد وبا خودش حرف می زد
ات: از وقتی از کما اومدم بیرون یع سری چیزا رو حدس می زنم ولی هنوز به شوگا چیزی نگفتم
همش یع زنی تو ذهنم میگه چیکار کنم چیکار نکنم هر روز صداش قوی تر و با جزییات تر میشه و اپشن های جدید بهش اضافه میشه فک کردم دیونه شدم ولی همه ی حرفاش درست از آب در میاد خدایــااا کمکم کن دارم روانی می شم
نویسنده: تانی
می خوام کاور فیک رو عوض کنم زیاد به فیک نمیاد موافقین؟)
شوگا: مطمئنی فقط یه حدس ساده بود
ات: اره بابا من دیگه برم
شوگا: باشع برو مواظب خودت باش
ات: باشه تو ام مواظب باش بایی
ویو راوی: وقتی ات وارد خونشون شد مادر بزرگ نبود ات خیلی خسته و گیج بود و فقط رفت رو تخت خوابش و زانو هاشو بغل کرد وبا خودش حرف می زد
ات: از وقتی از کما اومدم بیرون یع سری چیزا رو حدس می زنم ولی هنوز به شوگا چیزی نگفتم
همش یع زنی تو ذهنم میگه چیکار کنم چیکار نکنم هر روز صداش قوی تر و با جزییات تر میشه و اپشن های جدید بهش اضافه میشه فک کردم دیونه شدم ولی همه ی حرفاش درست از آب در میاد خدایــااا کمکم کن دارم روانی می شم
نویسنده: تانی
می خوام کاور فیک رو عوض کنم زیاد به فیک نمیاد موافقین؟)
۱۳.۵k
۱۴ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.