برای من، هنوز هم یکی از عاشقانه ترین صحنه ها، مال کلاه قر
برای من، هنوز هم یکی از عاشقانه ترین صحنهها، مال کلاه قرمزی و پسرخاله است :
شب است، کلاه قرمزی نشسته روی پیکان آقای مجری منتظر...
چکمههای کوچولوی قرمزش را جفت گذاشته بغلش
کلاه قرمزی : معذرت، از ته دل.
آقای مجری : چرا نمی ری خونه؟
کلاه قرمزی : آخه... دلم تنگ می شه.
آقای مجری : تنهایی؟
کلاه قرمزی : اوهوم.
آقای مجری : منم تنهام. همه فکر می کنن فامیل من شهرستانن. یعنی خودم اینجوری بهشون گفتم. ولی من هیچکی رو ندارم. عین تو.
کلاه قرمزی : کاشکی من دایناسورت بودم.
کلاه قرمزی و پسر خاله (۱۳۷۳) ایرج طهماسب
شب است، کلاه قرمزی نشسته روی پیکان آقای مجری منتظر...
چکمههای کوچولوی قرمزش را جفت گذاشته بغلش
کلاه قرمزی : معذرت، از ته دل.
آقای مجری : چرا نمی ری خونه؟
کلاه قرمزی : آخه... دلم تنگ می شه.
آقای مجری : تنهایی؟
کلاه قرمزی : اوهوم.
آقای مجری : منم تنهام. همه فکر می کنن فامیل من شهرستانن. یعنی خودم اینجوری بهشون گفتم. ولی من هیچکی رو ندارم. عین تو.
کلاه قرمزی : کاشکی من دایناسورت بودم.
کلاه قرمزی و پسر خاله (۱۳۷۳) ایرج طهماسب
۶.۸k
۱۳ مهر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.