باتو با عشق تو همخانه شدن را بلدم

باتو ، با عشق تو همخانه شدن را بلدم
غیرِ تو ، با همه بیگانه شدن را بلدم
.
تا کنم باز ،درِ خانه ی مهرت چو کلید
به سر از پا همه دندانه شدن را بلدم
.
مثل آشفتگی موی تو شد کار دلم
دل من ! غصه نخور شانه شدن را بلدم
.
پُر شوَم تا که من از الکل چشم و لب تو
ساقی ام باش که پیمانه شدن را بلدم
.
مرغ عشق منی و جای تو آغوش من است
پیش من پر بکشی لانه شدن را بلدم
.
آه از لیلیِ چشمِ تو و مجنونِ دلم
قرن آهن شد و افسانه شدن را بلدم
دیدگاه ها (۸)

🍃 یک بوسه بس است از لب سوزان تو ما راتا آب کند ااین دل یخ بس...

عشق منمرا بگیردر پناه بازوانتعمر عشقمثل عمر شمع‌ها‌ستگیسوی پ...

دلم پیش تو باشد،جسمم اینجا خانه ای دیگرهوایت در سرم باشد ، س...

فراز مردانی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط