📚 سه دقیقه در قیامت
📚#سه_دقیقه_در_قیامت
❤#ادامه_بانامحرم
به مؤمنان بگو: چشمهاي
خود را از نگاه به نامحرم فرو گيرند«.
بعد به من گفت: اگر شما تلفن را قطع نميکردي، گناه سنگيني در
نامهي اعمالت ثبت ميشد و تاوان بزرگي در دنيا ميدادي.
جوان پشت ميز، وقتي عشق و عالقه من را به شهادت ديد جملهاي
بيان كرد كه خيلي برايم عجيب بود. او گفت: »اگر عالقمند باشيد و
براي شما شهادت نوشته باشند، هر نگاه حرامي كه شما داشته باشيد،
شش ماه شهادت شما را به عقب مياندازد.«
خوب آن ايام را به خاطر دارم. اردوي خواهران برگزار شده بود. به
من گفتند: شما بايد پيگير برنامههاي تداركاتي اين اردو باشي.
اما مربيان خواهر، كار اردو را پيگيري ميكنند، فقط برنامه تغذيه و
توزيع غذا با شماست. در ضمن از سربازها استفاده نكن.
من سه وعده در روز با ماشين حامل غذا به محل اردو ميرفتم و
غذا را ميكشيدم و روي ميز ميچيدم و با هيچكس حرفي نميزدم.
شب اول، يكي از دختراني كه در اردو بود، ديرتر از بقيه آمد و
وقتي احساس كرد كه اطرافش خلوت است، خيلي گرم شروع به
سالم و احوالپرسي كرد. من سرم پايين بود و فقط جواب سالم را دادم.
روز بعد دوباره با خنده و عشوه به سراغ من آمد و قبل از اينكه با
ظروف غذا از محوطه اردوگاه خارج شوم، مطلب ديگري گفت و
خنديد و حرف هايي زد که... من هيچ عكسالعملي نشان ندادم.
خالصه هربار كه به اين اردوگاه ميآمدم، با برخورد شيطاني اين
دختر جوان روبرو بودم. اما خدا توفيق داد که واکنشي نشان ندادم.
در بررسي اعمال، وقتي به اين اردو رسيديم، جوان پشت ميز به من
گفت: اگر در مكر و حيله آن زن گرفتار ميشدي، به جز آبرو، كار
و حتي خانوادهات را از دست ميدادي! برخي گناهان، اثر نامطلوب
اينگونه در زندگي روزمره دارد...
يكي از دوستان همكارم، فرزند شهيد بود. خيلي با هم رفيق بوديم
و شوخي ميكرديم. يكبار دوست ديگر ما، به شوخي به من گفت: تو
بايد بروي با مادر فالني ازدواج كني تا با هم فاميل شويد. اگه ازدواج
كنيد فالني هم پسرت ميشود! از آن روز به بعد، سر شوخي ما باز
شد. اين رفيق را پسرم صدا ميكردم و... هر زمان به منزل دوستم
ميرفتيم و مادر اين بنده خدا را ميديديم، ناخودآگاه ميخنديديم.
در آن وادي وانفسا، پدر همين رفيق من در مقابلم قرار گرفت.
همان شهيدي كه ما در مورد همسرش شوخي ميكرديم.
ايشان با ناراحتي گفت: چه حقي داشتيد در مورد يك زن نامحرم
و يك انسان اينطور شوخي كنيد؟
#ادامه_دارد
❤#ادامه_بانامحرم
به مؤمنان بگو: چشمهاي
خود را از نگاه به نامحرم فرو گيرند«.
بعد به من گفت: اگر شما تلفن را قطع نميکردي، گناه سنگيني در
نامهي اعمالت ثبت ميشد و تاوان بزرگي در دنيا ميدادي.
جوان پشت ميز، وقتي عشق و عالقه من را به شهادت ديد جملهاي
بيان كرد كه خيلي برايم عجيب بود. او گفت: »اگر عالقمند باشيد و
براي شما شهادت نوشته باشند، هر نگاه حرامي كه شما داشته باشيد،
شش ماه شهادت شما را به عقب مياندازد.«
خوب آن ايام را به خاطر دارم. اردوي خواهران برگزار شده بود. به
من گفتند: شما بايد پيگير برنامههاي تداركاتي اين اردو باشي.
اما مربيان خواهر، كار اردو را پيگيري ميكنند، فقط برنامه تغذيه و
توزيع غذا با شماست. در ضمن از سربازها استفاده نكن.
من سه وعده در روز با ماشين حامل غذا به محل اردو ميرفتم و
غذا را ميكشيدم و روي ميز ميچيدم و با هيچكس حرفي نميزدم.
شب اول، يكي از دختراني كه در اردو بود، ديرتر از بقيه آمد و
وقتي احساس كرد كه اطرافش خلوت است، خيلي گرم شروع به
سالم و احوالپرسي كرد. من سرم پايين بود و فقط جواب سالم را دادم.
روز بعد دوباره با خنده و عشوه به سراغ من آمد و قبل از اينكه با
ظروف غذا از محوطه اردوگاه خارج شوم، مطلب ديگري گفت و
خنديد و حرف هايي زد که... من هيچ عكسالعملي نشان ندادم.
خالصه هربار كه به اين اردوگاه ميآمدم، با برخورد شيطاني اين
دختر جوان روبرو بودم. اما خدا توفيق داد که واکنشي نشان ندادم.
در بررسي اعمال، وقتي به اين اردو رسيديم، جوان پشت ميز به من
گفت: اگر در مكر و حيله آن زن گرفتار ميشدي، به جز آبرو، كار
و حتي خانوادهات را از دست ميدادي! برخي گناهان، اثر نامطلوب
اينگونه در زندگي روزمره دارد...
يكي از دوستان همكارم، فرزند شهيد بود. خيلي با هم رفيق بوديم
و شوخي ميكرديم. يكبار دوست ديگر ما، به شوخي به من گفت: تو
بايد بروي با مادر فالني ازدواج كني تا با هم فاميل شويد. اگه ازدواج
كنيد فالني هم پسرت ميشود! از آن روز به بعد، سر شوخي ما باز
شد. اين رفيق را پسرم صدا ميكردم و... هر زمان به منزل دوستم
ميرفتيم و مادر اين بنده خدا را ميديديم، ناخودآگاه ميخنديديم.
در آن وادي وانفسا، پدر همين رفيق من در مقابلم قرار گرفت.
همان شهيدي كه ما در مورد همسرش شوخي ميكرديم.
ايشان با ناراحتي گفت: چه حقي داشتيد در مورد يك زن نامحرم
و يك انسان اينطور شوخي كنيد؟
#ادامه_دارد
۷.۷k
۲۷ مهر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.