قهوه تلخ
پارت ۱۷
کوک:چرا سرت گیج رفت من:نمیدونم عزیزم داشتم میومدم سمت اتاق تو سرم گیج رفت اینم اومد منو گرفت صبخونم خوردم ولی نمیدونم چرا کوک:حتما چون ضعیف شدی عزیزدلم حتما واس اونه قلبتم درد میکنه من:نه کوک:دروغ که نمیگی خندیدم من:وقتی انقدر نگرانمی و به فکرمی بیشتر عاشقت میشم نه نفسم قلبم خوبه خوبه کوک:ای جونم منم عاشقتم زندگیم لبامو یه کوچولو مک زد کوک:بریم تو اتاق تا قرص بیاره برات من:باشه براید استایل بغلم کرد بردم تو اتاق کارش نشوندم رو میز در زدن خدمتکار بود کوک:بیا تو اومد قرص رو آورد داد بهم کوک:میتونی بری رفت کوک:بهتری زندگیم من:اوهوم بهترم کوک:خوشگل شدی من:قبلش خوشگل نبودم کوک:من گفتم قبلش زشت بودی من:نه کوک:از قبل خوشگل تر شدی زندگیم گردنشو بوسیدم اونم بوس کرد من:جونگکوک کوک:جانم من:تو مریضیت خوب شده؟ کوک:نمیدونم خانوم دکتر خودت چی فکر میکنی من:من فکر نمیکنم چون خوب شدی نفسم کوک:تو خوبم کردی وجود تو خوبم کردهمن تنها بودم و به یکی نیاز داشتم و تو خوبم کردی ولی من اینو قبلاً نفهمیدم که تو چقدر خوبی خیلی میخوامت دختر من:عشق منی تو کوک:توهم عشق منی لبامو بوسید میخورد و مک میزد دوتا دستاشو دور کمرم حلقه کرد که یهو در زدن جدا شدیم کوک:کیه جانگ:ارباب منم کوک:بیا تو اومد تو جانگ:عر ببخشید مزاحم شدم کوک:نه کارتو بگو جانگ:دکترتون براین معاینه اومدن اینجا کوک:چرا جانگ:من به ایشون گفتم برای اینکه بدونم حال شما بهبود پیدا کرده یا نه کوک:بگو بیاد تو دکتر اومد زن بود من:اینکه زنه کوک:آره زنه من:هومم اومد تو از رو میز رفتم اونور اونم رفت رو مبل جلو میز نشست اون دخترم اومد سمتش خیلی عشوه میومد از اعصبانیت پوست لبمو داشتم میکندم دیدم یه آمپول در آورد میخواست بزنه که جلوشو گرفتم من:صبر کن ببینم کوک:بالام دختره:چیشده من:اون آمپول برا چیه دختره:مثل همون قرصایه که بهشون دادم من:مطمئنی پس چرا داشتی به جای اینکه تو دستش تذریق کنی تو رگش تذریق میکنی دختره:چ چی من:روانگردان مگه نه دختره:نه نه من:دروغ نگو منم دکترما کوک:عشقم تو مطمئنی من:آره مطمئنم تا حالا احساس نکردی حالت بدتر از قبله کوک:آره سر درد زیاد داشتم من:این دختره معلومه میخواسته روانگردان بهت تذریق کنه
کوک:چرا سرت گیج رفت من:نمیدونم عزیزم داشتم میومدم سمت اتاق تو سرم گیج رفت اینم اومد منو گرفت صبخونم خوردم ولی نمیدونم چرا کوک:حتما چون ضعیف شدی عزیزدلم حتما واس اونه قلبتم درد میکنه من:نه کوک:دروغ که نمیگی خندیدم من:وقتی انقدر نگرانمی و به فکرمی بیشتر عاشقت میشم نه نفسم قلبم خوبه خوبه کوک:ای جونم منم عاشقتم زندگیم لبامو یه کوچولو مک زد کوک:بریم تو اتاق تا قرص بیاره برات من:باشه براید استایل بغلم کرد بردم تو اتاق کارش نشوندم رو میز در زدن خدمتکار بود کوک:بیا تو اومد قرص رو آورد داد بهم کوک:میتونی بری رفت کوک:بهتری زندگیم من:اوهوم بهترم کوک:خوشگل شدی من:قبلش خوشگل نبودم کوک:من گفتم قبلش زشت بودی من:نه کوک:از قبل خوشگل تر شدی زندگیم گردنشو بوسیدم اونم بوس کرد من:جونگکوک کوک:جانم من:تو مریضیت خوب شده؟ کوک:نمیدونم خانوم دکتر خودت چی فکر میکنی من:من فکر نمیکنم چون خوب شدی نفسم کوک:تو خوبم کردی وجود تو خوبم کردهمن تنها بودم و به یکی نیاز داشتم و تو خوبم کردی ولی من اینو قبلاً نفهمیدم که تو چقدر خوبی خیلی میخوامت دختر من:عشق منی تو کوک:توهم عشق منی لبامو بوسید میخورد و مک میزد دوتا دستاشو دور کمرم حلقه کرد که یهو در زدن جدا شدیم کوک:کیه جانگ:ارباب منم کوک:بیا تو اومد تو جانگ:عر ببخشید مزاحم شدم کوک:نه کارتو بگو جانگ:دکترتون براین معاینه اومدن اینجا کوک:چرا جانگ:من به ایشون گفتم برای اینکه بدونم حال شما بهبود پیدا کرده یا نه کوک:بگو بیاد تو دکتر اومد زن بود من:اینکه زنه کوک:آره زنه من:هومم اومد تو از رو میز رفتم اونور اونم رفت رو مبل جلو میز نشست اون دخترم اومد سمتش خیلی عشوه میومد از اعصبانیت پوست لبمو داشتم میکندم دیدم یه آمپول در آورد میخواست بزنه که جلوشو گرفتم من:صبر کن ببینم کوک:بالام دختره:چیشده من:اون آمپول برا چیه دختره:مثل همون قرصایه که بهشون دادم من:مطمئنی پس چرا داشتی به جای اینکه تو دستش تذریق کنی تو رگش تذریق میکنی دختره:چ چی من:روانگردان مگه نه دختره:نه نه من:دروغ نگو منم دکترما کوک:عشقم تو مطمئنی من:آره مطمئنم تا حالا احساس نکردی حالت بدتر از قبله کوک:آره سر درد زیاد داشتم من:این دختره معلومه میخواسته روانگردان بهت تذریق کنه
۴۰.۸k
۱۱ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.