پارت دوم💜
پارت دوم💜
رمان ستاره💜✨
نیم ساعت بعد:
جیسو و اون وو میرسن به خونه و درو باز میکنن
جیسو: اون وو اینجا چرا انقدر تاریکه؟ من خیلی میترسم
جیسو:اینکه دست اون وو رو گرفته بودم خیلی حس خوبی بهم میداد
امشب قراره شب خوبی بشه... همینطور داشتم فکر میکردم که اون وو گفت: نترس من اینجام(اووخی بشم✨🥺)
جیسو: نمیدونم چیشد که نتونستم جلوی خودمو بگیرم و یهو بوسیـ/ـدمش
اون وو: نفهمیدم چیشد که اینجوری شد... مشغول بودیم که چراغا روشن شدن و آهنگ (Happy Birthday) پخش شد و مون بین و جنی هم وارد سالن شدن
مون بین: تولدت مبارک داداشی✨
جنی: تولدت مبارک✨❤
اون وو: یه پس گردنی به مون بین زدم و گفتم: زهرمار... جیسو نگو که توام از امشب خبر داشتی
پایان پارت دوم💜✨
شبم پارت داریم💜✨
رمان ستاره💜✨
نیم ساعت بعد:
جیسو و اون وو میرسن به خونه و درو باز میکنن
جیسو: اون وو اینجا چرا انقدر تاریکه؟ من خیلی میترسم
جیسو:اینکه دست اون وو رو گرفته بودم خیلی حس خوبی بهم میداد
امشب قراره شب خوبی بشه... همینطور داشتم فکر میکردم که اون وو گفت: نترس من اینجام(اووخی بشم✨🥺)
جیسو: نمیدونم چیشد که نتونستم جلوی خودمو بگیرم و یهو بوسیـ/ـدمش
اون وو: نفهمیدم چیشد که اینجوری شد... مشغول بودیم که چراغا روشن شدن و آهنگ (Happy Birthday) پخش شد و مون بین و جنی هم وارد سالن شدن
مون بین: تولدت مبارک داداشی✨
جنی: تولدت مبارک✨❤
اون وو: یه پس گردنی به مون بین زدم و گفتم: زهرمار... جیسو نگو که توام از امشب خبر داشتی
پایان پارت دوم💜✨
شبم پارت داریم💜✨
۱.۴k
۱۰ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.