خاطرات اربعین

سلام
#خاطرات_اربعین

سال ۹۸ که با پدرم، همسرم، بردارم و همسرش به سفر اربعین رفتیم، وقتی به حرم ابوتراب علیه السلام رسیدیم، صحن حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها را بسته بودند و هنوز هیچ موکبی مستقر نشده بود.

خیلی خورد توی ذوقمان و حسابی پکر شدیم.
به ناچار بعد از کمی استراحت، پرسان پرسان یک شماره از عراقی‌ها پیدا کردیم و دست و پا شکسته توضیح دادیم که ما جا برای استراحت می‌خواهیم.

وقتی به خانه‌شان در کوفه رسیدیم، صحبت کردیم و گفتیم از طرف فلانی هستیم. آن‌ها هم خوشحال شدند.

مصطفی پسر کوچک صاحبخانه فوراً یک تماس تصویری گرفت و گفت فلانی!!
یک لحظه هنگ کردم. آخر آن طرف را نمی‌شناختم و گفته بودم از طرف او آمده‌ایم.

به هر حال با بنده خدا حرف زدم و گفتم حلال کنید، ما از اسم شما استفاده کردیم.
او هم مردانگی کرد و لو نداد و قضیه به خیر و خوشی تمام شد.

#کربلا #اربعین #پیاده_روی_اربعین #مشایه_طریق_الکربلاء #خاطرات #خاطره_بازی
دیدگاه ها (۰)

بریده های کتاب من دیگر ما

یک آیه از کلام الله

صحیفه خوانی

مشکلات پیش روی تربیت

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط