دوستانش در سوریه می گفتند،پنجره اتاق را باز کرده بود،پنجر
دوستانش در سوریه می گفتند،پنجره اتاق را باز کرده بود،پنجره ایی که تنها پنجاه متر با حرم فاصله داشت؛خیره شده بود به گنبد وگلدسته حرم بی بی،گوییملتمسانه حاجتی را میطلبید،ناگاه خواسته دلش بر زبانش جاری می شود و قلب همه را می لرزاند.(پانزده سال نوکری کردم،یک شبش را قبول کن و سند شهادتم را امضا کن).
#شهید_حجت_اسدی
#شهید_حجت_اسدی
۵۶۱
۲۰ مرداد ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.