ای پر از عاطفه در قحط محبت با من
ای پر از عاطفه در قحط محبت با من
کاش می شد بگشایی سر صحبت با من
هیچ کس نیست که تقسیم شود در اینجا
درد تنهایی و بی برگی و غربت با من
از خروشانی امواج نگاهت دیریست
باد نگشوده لبش را به حکایت با من
خواستم پر بزنم با تو به معراج خیال
آسمان دور شد از روی حسادت با من
بعد از این شور غزلهای شکوفا با تو
بعد از این مرثیه و غربت و حسرت با من
گرچه کوچیدی از این باغ ولی خواهد ماند
داغ چشمان تو تا روز قیامت با من . . .
🍃🥀🍃💔😔💔
کاش می شد بگشایی سر صحبت با من
هیچ کس نیست که تقسیم شود در اینجا
درد تنهایی و بی برگی و غربت با من
از خروشانی امواج نگاهت دیریست
باد نگشوده لبش را به حکایت با من
خواستم پر بزنم با تو به معراج خیال
آسمان دور شد از روی حسادت با من
بعد از این شور غزلهای شکوفا با تو
بعد از این مرثیه و غربت و حسرت با من
گرچه کوچیدی از این باغ ولی خواهد ماند
داغ چشمان تو تا روز قیامت با من . . .
🍃🥀🍃💔😔💔
۸۰۸
۲۷ آذر ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.