رفته بودم سر حوض

رفته بودم سر حوض
تا ببینم شاید ،
عکس تنهایی خود را در آب ،
آب در حوض نبود .

تو اگر در تپش باغ خدا را دیدی ،
همت کن
و بگو ماهی ها ،
حوضشان بی آب است.
باد می رفت به سر وقت چنار.
من به سر وقت خدا می رفتم.
دیدگاه ها (۳)

در مرگ عاشقانه‌ی نیلوفران صبحدر زیر لاجورد غم انگیز آسمان...

من و شیطنت و بیدار نشدنولبخندی روی لب!تو و گرمی بوسه هایتنوا...

هر روز...کفش هایم را می‌پوشم...و به خودم قول می‌دهم امروز تو...

به پایت می مانماز عمد تمام پل ها را خراب کردمتا خودم را به ت...

‌میرزا اسماعیل دولابی ره:ریشه ی طلبکاری از خدا را بکنید..بگو...

عاشقانه های شبنم

رمان بغلی من پارت ۴۵دیانا: خدا بزرگه خرا رو چه دیدی شاید قبو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط