#ملکهی_سرخ😌👑 _ میگفت : حالِ خرده برگی را داشتم، که اواخرِ پاییز سبز بود و می خندید ، جماعتِ مرگ دیده آنقدر به غم گریستند ، که در اوجِ جوانی ام پیر شده بودم و از مردن با ترانه هایِ تکراریِ باد باکی نداشتم ... این داستان برایم چه قدر آشِـنا بود !
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.