👉 خدا با من است👈
👉 خدا با من است👈
#خاص
قبلنا عاشق یه آرتیست بودم...
فکر میکردم،لعنتی تر از اون دیگه تو دنیا نیست...
از دیدِ من،
جذاب بود و خاص...
متفاوت و مغرور...
پُر بود فکر و ذهنم
از اسم و رسمش...
گوشیم خالی بود از هر چی
جز عکسای اون...
.
درست وسط یه بهار طولانی
اما
تو رو دیدم...
دستم لرزید
دلم بیشتر...
قلبم نا آروم تر...
همه چی متوقف شد...
گذشته و آدمایی که میشناختم
یادم رفت...
دلم میخواست
عقربه ها بایستن تا
من با شرم و خجالت
نگات کنم...
دلم میخواست
بدون هیچ نسبتی
دستاتو بگیرم...
بدون کلامی،
بگم که من انگار عاشقت شدم...
وقتی خندیدی و من سست شد پاهام
فهمیدم
"داده ام ز کف،هر چه که هست"
.
از اون روز به بعد،
یه آرتیست دیگه نبود تو زندگیم!
تو بودی..
تویِ لعنتی!
که هر چی فکر میکردم
میرسید به تو اخرش...
از دلتنگی
یه صحفه گوشی رو میبوسیدم
که
نقش و نگار لبخند و دلبری هات بود...
.
معروف بودی
برای من...
مُعرفِ،حال من بودی...
مشهور بودی
به زیبایی
به مهربونی
به دل بردن و دل دادن...
.
یه جایی،باید اونی رو ببینی که
عقلتم
جلو دارت نباشه!
یه روزیم میاد که،
سبز میشه جلو پاتو
میبره خودتو یه جای دورو
عاشقت میکنه و یادت میده عاشقی رو...
.
وقتی هر بار می اومد،
بلد بود قلقِ منو،
انقدر میخندید که،
به سردی رگ های من،
گرمی وجودشو میداد... اگه شما بودی
عاشقش نمیشدی؟!
#خاص
#مرسی_که_هستی
#زن_پاییزی🍁
#خاص
قبلنا عاشق یه آرتیست بودم...
فکر میکردم،لعنتی تر از اون دیگه تو دنیا نیست...
از دیدِ من،
جذاب بود و خاص...
متفاوت و مغرور...
پُر بود فکر و ذهنم
از اسم و رسمش...
گوشیم خالی بود از هر چی
جز عکسای اون...
.
درست وسط یه بهار طولانی
اما
تو رو دیدم...
دستم لرزید
دلم بیشتر...
قلبم نا آروم تر...
همه چی متوقف شد...
گذشته و آدمایی که میشناختم
یادم رفت...
دلم میخواست
عقربه ها بایستن تا
من با شرم و خجالت
نگات کنم...
دلم میخواست
بدون هیچ نسبتی
دستاتو بگیرم...
بدون کلامی،
بگم که من انگار عاشقت شدم...
وقتی خندیدی و من سست شد پاهام
فهمیدم
"داده ام ز کف،هر چه که هست"
.
از اون روز به بعد،
یه آرتیست دیگه نبود تو زندگیم!
تو بودی..
تویِ لعنتی!
که هر چی فکر میکردم
میرسید به تو اخرش...
از دلتنگی
یه صحفه گوشی رو میبوسیدم
که
نقش و نگار لبخند و دلبری هات بود...
.
معروف بودی
برای من...
مُعرفِ،حال من بودی...
مشهور بودی
به زیبایی
به مهربونی
به دل بردن و دل دادن...
.
یه جایی،باید اونی رو ببینی که
عقلتم
جلو دارت نباشه!
یه روزیم میاد که،
سبز میشه جلو پاتو
میبره خودتو یه جای دورو
عاشقت میکنه و یادت میده عاشقی رو...
.
وقتی هر بار می اومد،
بلد بود قلقِ منو،
انقدر میخندید که،
به سردی رگ های من،
گرمی وجودشو میداد... اگه شما بودی
عاشقش نمیشدی؟!
#خاص
#مرسی_که_هستی
#زن_پاییزی🍁
۲.۳k
۱۸ دی ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.