پسرک باصدایی لرزان گفت بابا پس فردا از طرف مدرسه میبرن

پسرک باصدایی لرزان گفت : بابا پس فردا از طرف مدرسه میبرن اردو ده هزار تومن
پول بهم میدی؟؟
بابا سرشو بلند نکرد باصدای آرام گفت :
فردا کمی بیشتر مسافر میبرم
پسر با وعده شیرین پدر خوابید
صبح رفت کنار پنجره باران ریز و تندی میبارید
قطره های باران برای رسیدن به زمین انگار مسابقه داشتن
بند دل پسرک پاره شد ...
باخود گفت : تو این بارون که کسی سوار موتور بابا نمیشه
حالا قطرات اشک پسرک با قطرات بارون هماهنگ شده بود
#خــــــــــدایــــــــــا

به عید نزدیک میشویم هیچ پدری رو شرمنده بچش نکن
#آمــــــــــــــــــــین

این را بخاطر چشم های عزیز پدرت بخون، امیدوارم همیشه دلی شاد داشته باشین...
: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
إِنَّا أَعْطَیْنَاکَ الْکَوْثَرَ ﴿۱﴾
 فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَانْحَرْ ﴿۲﴾
 إِنَّ شَانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ ﴿۳﴾
کپی آزاد..
دیدگاه ها (۴۳)

ﯾﺎﺩﻡ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ﻫﺎﯼ ﮐﻮﭼﮏ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺑﺪﺍﺭﻡ ﺣﺘﯽﺍﮔﺮ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﺯﺷ...

آهای دختر خانوم فکر نکن ما ترکا نمیتونیم جوابتو بدیم از قدیم...

ایرانیه میره مغازه یه یهودی و میپرسه سوتین مشکی سایز 38 چنده...

اگر مردان حرمت مرد بودنشان را حفظ میکردند... و ز...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط