از صبح حالش روال نبود و نمیفهمیدم چرا پکره!
از صبح حالش روال نبود و نمیفهمیدم چرا پکره!
سرم و تکیه دادم به شیشه ی ماشین و زل زدم به بیرون!
نفهمیدم کی ولی اون قد رفتیم که رسیدیم یه جای قشنگ و خوشگل!
یه کافه رستوران قشنگ که کلی درخت داشت!
ماشین و پارک کرد و مثل جوجه ها دنبالش راه افتادم!
پله هارو دوتا یکی میکرد که یهو ی گوشه خشکش زد!
برگشت سمتم و شروع کرد من من کردن ...
+ماهلین!... باید یه چیزی بهت بگم ؛ ولی از واکنشت خیلی میترسم!
بهش لبخند زدم!
+بگو دورت بگردم! چاقوم و نیاوردم ؛ قول میدم نصفت نکنم!
با رنگ پریده تر ادامه داد!
+من ... من به نامزدم گفتم ... ینی ببین ... نامزدم به خاطر پیاما و زنگات حساس شده بود و ... مجبور شدم بهش بگم تو واسم کار میکنی ... فقد الان جلوش ضایع نکن ...
خشکم زد!
تموم رویاهام روی سرم آوار شد! من و ارمیا قرار بود سه ماه بعد عقد کنیم و قرارمون ازدواج بود ... حالا حرف از کسی میزد که نامزدش بود!
+چی میگی!؟ تو ... تو نامزد داشتی و این همه به من گفتی دوسم ...
دستش و جلوی صورتم گرفت!
+یواش تر برو ماهلین ... من و تو یه مدت خوش گذروندیم! واسه تو که بد نبود! بود!؟؟
با شنیدن حرفاش حس کردم روح از بدنم پر کشید! عوض شده بود پسری که مدام حرف از تنها عشق و ازدواج و زندگی میزد! دیگه نمیتونستم بشناسمش! خواستم برگردم و از اونجا دور شم که مچ دستم و کشید!
+ماهلین! به خاطر روزای خوبمون! واسه ی خاطره هامون! اگه یکم دوسم داری زندگیم و بهم نزن! بیا و به نامزدم بگو که تو فقد همکار منی! خواهش میکنم...
اون قد دوسش داشتم که با کوچیک ترین حرفی رام میشدم!
به نشونه ی تایید سر تکون دادم و اشکام و پاک کردم!
+پس ... من میرم و توعم پنج دیقه ی دیگه بیا که نفهمه با هم اومدیم!
سرد و بی احساس نگاش کردم و با قدمای آروم رفت سمت یه دختره که از پشت سر فقد میتونستم شال قرمز روی سرش و طره ای از موهای بلوند فر شده ش که کنار صورتش ریخته شده بود ببینم!
هنوز مات زده همون جا وایساده بودم که گوشیم زنگ خورد! خودش بود! دکمه ی اتصال و زدم...
+ کجایین شما!!؟؟؟
پوزخند زدم...
+تو همون جهنمی که تو واسم ساختی!
گوشی و قط کردم و سمتشون قدم تند کردم!
پشت سر دختره که رسیدم درست چشم تو چشم ارمیا وایسادم و صدام و صاف کردم!
+سلام آقای رئیس!
دختره برگشت سمتم! دوباره یخ زدم!
نامزدش رفیق خودم بود!؟ کسی که ما دوتا رو با هم آشنا کرد!؟
مات زده بهشون زل زده بودم که ارمیا ازمون دور شد!
محنا محکم بغلم کرد و صداش قاطی صدای ارمیا تو گوشم پیچید ...
+تولدت مبارک!...
هنوزم یخ زده بودم و نمیتونستم ری اکشن نشون بدم!
با بغض برگشتم سمت ارمیا که کیک و گل دستش بود!
+گفته بودم بری میمیرم! نزدیک بود بی ماهلین بشی!
دست کشید تو صورتم و آروم زمزمه کرد:
+ منم بدون تو میمیرم! خیلی دوست دارما!...
#کیانا_نوشت
9 دی 99 (:
|❤️|
سرم و تکیه دادم به شیشه ی ماشین و زل زدم به بیرون!
نفهمیدم کی ولی اون قد رفتیم که رسیدیم یه جای قشنگ و خوشگل!
یه کافه رستوران قشنگ که کلی درخت داشت!
ماشین و پارک کرد و مثل جوجه ها دنبالش راه افتادم!
پله هارو دوتا یکی میکرد که یهو ی گوشه خشکش زد!
برگشت سمتم و شروع کرد من من کردن ...
+ماهلین!... باید یه چیزی بهت بگم ؛ ولی از واکنشت خیلی میترسم!
بهش لبخند زدم!
+بگو دورت بگردم! چاقوم و نیاوردم ؛ قول میدم نصفت نکنم!
با رنگ پریده تر ادامه داد!
+من ... من به نامزدم گفتم ... ینی ببین ... نامزدم به خاطر پیاما و زنگات حساس شده بود و ... مجبور شدم بهش بگم تو واسم کار میکنی ... فقد الان جلوش ضایع نکن ...
خشکم زد!
تموم رویاهام روی سرم آوار شد! من و ارمیا قرار بود سه ماه بعد عقد کنیم و قرارمون ازدواج بود ... حالا حرف از کسی میزد که نامزدش بود!
+چی میگی!؟ تو ... تو نامزد داشتی و این همه به من گفتی دوسم ...
دستش و جلوی صورتم گرفت!
+یواش تر برو ماهلین ... من و تو یه مدت خوش گذروندیم! واسه تو که بد نبود! بود!؟؟
با شنیدن حرفاش حس کردم روح از بدنم پر کشید! عوض شده بود پسری که مدام حرف از تنها عشق و ازدواج و زندگی میزد! دیگه نمیتونستم بشناسمش! خواستم برگردم و از اونجا دور شم که مچ دستم و کشید!
+ماهلین! به خاطر روزای خوبمون! واسه ی خاطره هامون! اگه یکم دوسم داری زندگیم و بهم نزن! بیا و به نامزدم بگو که تو فقد همکار منی! خواهش میکنم...
اون قد دوسش داشتم که با کوچیک ترین حرفی رام میشدم!
به نشونه ی تایید سر تکون دادم و اشکام و پاک کردم!
+پس ... من میرم و توعم پنج دیقه ی دیگه بیا که نفهمه با هم اومدیم!
سرد و بی احساس نگاش کردم و با قدمای آروم رفت سمت یه دختره که از پشت سر فقد میتونستم شال قرمز روی سرش و طره ای از موهای بلوند فر شده ش که کنار صورتش ریخته شده بود ببینم!
هنوز مات زده همون جا وایساده بودم که گوشیم زنگ خورد! خودش بود! دکمه ی اتصال و زدم...
+ کجایین شما!!؟؟؟
پوزخند زدم...
+تو همون جهنمی که تو واسم ساختی!
گوشی و قط کردم و سمتشون قدم تند کردم!
پشت سر دختره که رسیدم درست چشم تو چشم ارمیا وایسادم و صدام و صاف کردم!
+سلام آقای رئیس!
دختره برگشت سمتم! دوباره یخ زدم!
نامزدش رفیق خودم بود!؟ کسی که ما دوتا رو با هم آشنا کرد!؟
مات زده بهشون زل زده بودم که ارمیا ازمون دور شد!
محنا محکم بغلم کرد و صداش قاطی صدای ارمیا تو گوشم پیچید ...
+تولدت مبارک!...
هنوزم یخ زده بودم و نمیتونستم ری اکشن نشون بدم!
با بغض برگشتم سمت ارمیا که کیک و گل دستش بود!
+گفته بودم بری میمیرم! نزدیک بود بی ماهلین بشی!
دست کشید تو صورتم و آروم زمزمه کرد:
+ منم بدون تو میمیرم! خیلی دوست دارما!...
#کیانا_نوشت
9 دی 99 (:
|❤️|
۱۵.۲k
۰۹ دی ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۳۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.