زندگی سم من«پارت هفده» <br>
زندگی سم من«پارت هفده» <br>
خبببب دیه رفتن یکم با پسرا حرف زدن و راضی شدن رفتن شهر بازی و برگشتن @_@ <br>
*وقتی برگشتن*<br>
اکاری: خببب برین گمشین سر جاهاتون ادامه ی داستان🌚<br>
ریندو: ولمون کن باباااا<br>
اکاری: چ گوهی خوردی پدصگ بی پدر؟ <br>
ریندو: همین ک شنفتی<br>
و عین صگ و گربه ب جون هم افتادن<br>
*نیم ساعت بعد*<br>
{از زبون خوشمل همتون(نویسنده)} <br>
(یه نکته ک گیج نشین، وقتی میگم از زبون نویسنده یعنی نه از زبون اکاریه ن از زبون ریما،از زبون نویسنده یعنی من، ولی بازم اکاریه داستان نمیشههه، میدونم گیج شدین ولی نشین کیوتام،حقیقتا خودمم گیج شدم🌚🤌) <br>
بالاخره هرودوتاشون خسته شدن<br>
و دیدن همه خوابننن بعلهههه<br>
خودشونم گرفتن کپیدن تا برا فردا انرژی داشته باشن<br>
(فردااا صبحححح)<br>
اکاریه خوشگلمون با قاشق و قابلمه رف بالا سر بچه های گناهمون و شروع کرد به طبل زدت(اکاریه کثافط«وقتی نویسنده به خودش فوش میده»)<br>
سانزو: کدوم کثافط بی ناموسی کله سحر شروع کرد به طبل زدنننننن؟؟؟؟؟؟؟؟ <br>
اکاری: گوه نخور بی ناموس عنتر بی پدر مادر صلواتیییی ساعت 9 صبهههههه(وقتی اکاری خیلی سحرخیزه) <br>
ایزانا: خودت میگی 9 صبببب احمقققق<br>
اکاری: به من فوش دادی اونی سان؟ 🌚<br>
ایزانا: چیزه... گوه خوردم ایمیتو چان<br>
اکاری: چص تا صدسال بعددددد<br>
و اری دیگر ایزانا باید بره منت اکاری رو بکشه<br>
{یک ساعت بعد، بعد صبحونه} <br>
اکاری: برین سر صحنههههههههه<br>
همه رفتن سر صحنه<br>
اکاری: حرکتتتتتتتت<br>
____________________________________________<br>
یووو چطورین لاوام؟ <br>
بخاطر تاخیر عذر میخواممم<br>
الان پارت 18 هم براتون میزارم کیوتام<br>
پارت چهاردهمم ویرایش کردم برین دوباره بخونین گیج نشین لاوام<br>
بای باییی
خبببب دیه رفتن یکم با پسرا حرف زدن و راضی شدن رفتن شهر بازی و برگشتن @_@ <br>
*وقتی برگشتن*<br>
اکاری: خببب برین گمشین سر جاهاتون ادامه ی داستان🌚<br>
ریندو: ولمون کن باباااا<br>
اکاری: چ گوهی خوردی پدصگ بی پدر؟ <br>
ریندو: همین ک شنفتی<br>
و عین صگ و گربه ب جون هم افتادن<br>
*نیم ساعت بعد*<br>
{از زبون خوشمل همتون(نویسنده)} <br>
(یه نکته ک گیج نشین، وقتی میگم از زبون نویسنده یعنی نه از زبون اکاریه ن از زبون ریما،از زبون نویسنده یعنی من، ولی بازم اکاریه داستان نمیشههه، میدونم گیج شدین ولی نشین کیوتام،حقیقتا خودمم گیج شدم🌚🤌) <br>
بالاخره هرودوتاشون خسته شدن<br>
و دیدن همه خوابننن بعلهههه<br>
خودشونم گرفتن کپیدن تا برا فردا انرژی داشته باشن<br>
(فردااا صبحححح)<br>
اکاریه خوشگلمون با قاشق و قابلمه رف بالا سر بچه های گناهمون و شروع کرد به طبل زدت(اکاریه کثافط«وقتی نویسنده به خودش فوش میده»)<br>
سانزو: کدوم کثافط بی ناموسی کله سحر شروع کرد به طبل زدنننننن؟؟؟؟؟؟؟؟ <br>
اکاری: گوه نخور بی ناموس عنتر بی پدر مادر صلواتیییی ساعت 9 صبهههههه(وقتی اکاری خیلی سحرخیزه) <br>
ایزانا: خودت میگی 9 صبببب احمقققق<br>
اکاری: به من فوش دادی اونی سان؟ 🌚<br>
ایزانا: چیزه... گوه خوردم ایمیتو چان<br>
اکاری: چص تا صدسال بعددددد<br>
و اری دیگر ایزانا باید بره منت اکاری رو بکشه<br>
{یک ساعت بعد، بعد صبحونه} <br>
اکاری: برین سر صحنههههههههه<br>
همه رفتن سر صحنه<br>
اکاری: حرکتتتتتتتت<br>
____________________________________________<br>
یووو چطورین لاوام؟ <br>
بخاطر تاخیر عذر میخواممم<br>
الان پارت 18 هم براتون میزارم کیوتام<br>
پارت چهاردهمم ویرایش کردم برین دوباره بخونین گیج نشین لاوام<br>
بای باییی
۳.۵k
۲۵ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.