دردی که در من است به درمان نمی رسد

دردی که در من است به درمان نمی رسد
این سر شکسته است به سامان نمی رسد

هی زل نزن به پنجره ی بسته ی قطار
این ریل های شوم به پایان نمی رسد

لیلا مران مرا به خدا خُرد و خسته ام
این بار کار من به بیابان نمی رسد

لالا بخواب ,هیچ گلی توی با غ نیست
عمریست بوی پونه و ریحان نمی رسد

تهمینه خوب چهره ی سهراب را ببین
حتی جنازه اش به سمنگان نمی رسد

مادر برای خستگی ام نذر کن ولی
دردی که در من است به درمان نمی رسد
دیدگاه ها (۱)

عَلی شاهعَلی ماهعَلی راهعَلی نَصْرُمِن اللهعَلی زِمزِمه ی هَ...

مامانی اینکه میای صبح‌ها بیدارم کنی و میبینی گوشی تو دستمه و...

من ودست شکسته وحوصله سررفته،همین الان یهویییکی بگه من با این...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط