روضه شب آخر وداع فرزندان با مادر

روضه شب آخر وداع فرزندان با مادر
هیات شهدای گمنام
..........
السلام علیک یا سیده نساء العالمین.....



روایت شده: حضرت فاطمه به هنگام رحلت، به اسماء فرمود: در زمان فوت پدرم جبرئیل کافور بهشتی آورد. پدرم آن را سه قسمت کرد. یک قسمت برای خودش، یک قسمت برای علی و یک قسمت هم برای‏ من. آنگاه به اسماء فرمود: باقیمانده حنوط پدرم را که در فلان موضع است بیاور و نزد سرم بگذار. اسماء می‏گوید: وقتی من امر آن بانو را اجرا نمودم لباس خود را روی خویشتن کشید و به من فرمود: پس از چند لحظه مرا صدا بزن، اگر جواب تو را گفتم که هیچ و الّا بدان که نزد پدر بزرگوارم رفته‏ام. اسماء بعد از چند لحظه‏ای آن بانوی مظلومه را صدا زد، ولی جوابی نشنید، دوباره صدا زد: ای‏ دختر محمّد مصطفی، ای دختر بهترین کسی که مادرش وی را حمل کرد، ای دختر بهترین کسی که بر روی سنگریزه‏ها پا نهاد، ای دختر آن کسی که مقامش به قاب قوسین او ادنی رسید! اما جوابی نگرفت. وقتی اسماء لباس آن حضرت را از روی بدنش برداشت دید از دنیا رفته است. اسماء بدن آن بانو را حرکت می‏داد و می‏گفت: ای فاطمه! زمانی که نزد پدر بزرگوارت رفتی سلام اسماء بنت عمیس را به آن حضرت برسان. در همان حینی که اسماء این سخن را می‏گفت حسنین علیهما السّلام از راه رسیدند و گفتند: اسماء! مادر ما در چنین ساعتی به خواب نمی‏رفت؟! گفت: مادر شما خواب نرفته، بلکه از دنیا رفته است. امام حسن روی بدن مادر افتاد و پیکر مقدّس او را حرکت می‏داد و می‏فرمود: مادر جان! قبل از اینکه روح از بدن من مفارقت کند با من تکلم کن! آنگاه امام حسین آمد و پاهای مبارک مادر را حرکت می‏داد و می‏بوسید و می‏فرمود: مادر جان! من فرزند تو حسینم. قبل از اینکه هلاک شوم و بمیرم با من صحبت کن! اسماء به ایشان گفت: ای فرزندان پیامبر نزد پدرتان علی بروید و آن حضرت را از فوت مادرتان آگاه نمایید. حسنین علیهما السّلام از خانه خارج و به سوی مسجد روانه شدند، هنگامی که نزدیک مسجد رسیدند صدا به گریه بلند کردند. گروهی از صحابه به حضور ایشان آمدند و گفتند: برای چه گریانید؟! خدا چشم شما را نگریاند! شاید نظر شما به جای جدّتان رسول خدا افتاد و از کثرت علاقه‏ای که به او دارید گریان شدید؟ فرمودند: نه، مادر ما از دنیا رحلت کرده است. حضرت امیر علیه السّلام پس از شنیدن این خبر جانگداز با صورت به زمین درافتاد و فرمود: ای دختر حضرت محمّد! من غم و اندوه خود را بعد از تو به که بگویم؟ من درد دلهای خود را برای تو می‏گفتم، اکنون برای چه کسی درد دل کنم؟




بحار الأنوار،علامه مجلسی، ج‏43، ص 186-187


اگر دلتون لرزید و اشکی گوشه چشمتون جمع شد، من رو هم از دعاتون بی بهره نزارید...
التماس دعا...
دیدگاه ها (۲)

"#خوارج، مالک اشتر را تندرو میدانستند"بعد از قضیه #حکمیت، #ا...

در پاسخ به اظهار نظر فائزه هاشمی !!( tr.im/F1ejC )️ #فائزه_ه...

#شهدای #آشوری ارتش #سوریه#شهید#شهادت#شهدا#مقاومت#مدافعان_حرم

به امید سلامتی همه #جانبازان سرزمینم...

السلام علیک یاخلیفه الرحمن ع

بسم الله الرحمن الرحیمقسمت اول : اللَّهُمَّ صَلِّ عَ...

"باسمه تعالی "#صلی_الله_علیک_یااباعبداللهاَلسَّلامُ عَلَیْکَ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط