غزلی تازه نوشتم ز لبت، جانم سوخت
غزلی تازه نوشتم ز لبت، جانم سوخت
قبلهگاهم شدی و، کعبهی ایمانم سوخت
خطّ لبهای تو با نوک قلم تا رقصید
دل ویرانشده در منظر چشمانم سوخت
تشنه بر جام لبت بوسه زدم در مستی
شعلهای آمد و لبهای غزلخوانم سوخت
بهفریب از نفساَت تا نفسی بگرفتم
شکرینکاسهی دیرینهی خندانم سوخت
جمع رندان همه آیات تو را میگفتند
چهخوش آیات تو در زمرهی رندانم سوخت
مهرُخا، سورهی عشقی ز تو بنوشت کویر
گرچه هر واژهی این سوره دوچندانم سوخت
شبتان خوش
قبلهگاهم شدی و، کعبهی ایمانم سوخت
خطّ لبهای تو با نوک قلم تا رقصید
دل ویرانشده در منظر چشمانم سوخت
تشنه بر جام لبت بوسه زدم در مستی
شعلهای آمد و لبهای غزلخوانم سوخت
بهفریب از نفساَت تا نفسی بگرفتم
شکرینکاسهی دیرینهی خندانم سوخت
جمع رندان همه آیات تو را میگفتند
چهخوش آیات تو در زمرهی رندانم سوخت
مهرُخا، سورهی عشقی ز تو بنوشت کویر
گرچه هر واژهی این سوره دوچندانم سوخت
شبتان خوش
۴.۸k
۱۰ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.