Devastating Retaliation"
Devastating Retaliation"
" #تلافی_ویرانگر "
#Part2
یک ساعتی میشد تو اتاق دختر عمویی که همه "آلفا جم" صداش میکردن منتظر بودم.
هیچ ایده ای نداشتم چرا همه چی انقدر مرموزه، چرا بادیگارد ها دخترن و اصلا چرا بادیگارد هست!
اتاق مثل یه پنت هوس یه دیوار شیشه ای مشرف به حیاط عمارت داشت. دکورش شکلاتی و سبز تیره بود و اساسیه توش رسمی و ساده بودن...کاملا وایب یه اتاق کار!
وقتی در باز شد و آلفا جم اومد تو ناخوداگاه سرجام ایستادم و اب دهنم رو قورت دادم!
طبیعی بود یه دختر 180 سانت قد داشته باشه؟
محض رضای مسیح اون خیلی قد بلند بود...اونقدر که ربرای نگاه کردن بهش باید سرم رو بالا میگرفتم!
پوست سفید، موهای دم اسبی پرکلاغی، چشمای تیله ای طوسی، گونه های برجسته، بینی قلمی و لب های قلوه ای قرمز از اون یه اسطوره میساخت! اون باید مدل میشد!
نیم تنه چرم مشکیش با شلوار براقش ست بود و میتونستم عضله های بازو و سیکس پکش رو ببینم!
ـــ به چی زل زدی؟
دستپاچه شدم و سرم رو انداختم پایین: ببخشید!
اخم کرد: چرا عذر خواهی میکنی مگه کار بدی کردی؟
چشام گرد شد: نه ببخشید!
ابروهاش چین خورد و غرید: گفتم نگو ببخشید!
زیر بار نگاه کوبنده و لحن متحکمش داشت گریم میگرفت: منـ... من... .
چونم رو گرفت و سرم رو اورد بالا: به من نگاه کن بچه، هیچ وقت برای کاری که نکردی عذر خواهی نکن،هیچ وقت هم برای کاری که کردی سرت رو پایین ننداز اوکی؟
اب دهنم رو قورت دادم و به چشمای طوسیش خیره شدم:اوکی!
ازم فاصله گرفت و رفت پشت میزش: اسمت؟
نفس عمیقی از عطر سنگین و گرمش که تو فضای اتاق پیچیده بود گرفتم:والریا، والریا سینگستر!
تیز نگام کرد:به نظرت شبیه احمقام؟
با ترس قدمی عقب رفتم:نـ...نه!
چاقویی که داشت با پارچه تمیز میکرد رو به سمتم گرفت:پس عین احمقا اسم خانوادگیم رو برام تکرار نکن!
سرم رو انداختم پایین: ببخشید!
با رد شدن چاقو از کنار گوشم و کوبیده شدنش تو دیوار با وحشت خوردم زمین.
اومد سمتم رو زانوش خم شد. تو چشمای محیر و ترسیدم زل زد:خوشم نمیاد حرفم رو دوبار تکرار کنم، بهت گفتم هی نگو ببخشید، وگرنه چاقو دفعه بد تو گوشِت فرود میاد، به هر حال بهش نیازی نداری چون حرف منو گوش نمیدی هوم؟
سرم رو تند تند تمون دادم: گــ.. گوش میدم... فسم میخورم گوش میدم!
پوزخندی زد: گود گرل!
دستی رو سرم کشید و بلند شد: من دختر عموتم،اسمم سیتراست ولی منو الفا جِم صدا میکنن!
...ادامه دارد...
" #تلافی_ویرانگر "
#Part2
یک ساعتی میشد تو اتاق دختر عمویی که همه "آلفا جم" صداش میکردن منتظر بودم.
هیچ ایده ای نداشتم چرا همه چی انقدر مرموزه، چرا بادیگارد ها دخترن و اصلا چرا بادیگارد هست!
اتاق مثل یه پنت هوس یه دیوار شیشه ای مشرف به حیاط عمارت داشت. دکورش شکلاتی و سبز تیره بود و اساسیه توش رسمی و ساده بودن...کاملا وایب یه اتاق کار!
وقتی در باز شد و آلفا جم اومد تو ناخوداگاه سرجام ایستادم و اب دهنم رو قورت دادم!
طبیعی بود یه دختر 180 سانت قد داشته باشه؟
محض رضای مسیح اون خیلی قد بلند بود...اونقدر که ربرای نگاه کردن بهش باید سرم رو بالا میگرفتم!
پوست سفید، موهای دم اسبی پرکلاغی، چشمای تیله ای طوسی، گونه های برجسته، بینی قلمی و لب های قلوه ای قرمز از اون یه اسطوره میساخت! اون باید مدل میشد!
نیم تنه چرم مشکیش با شلوار براقش ست بود و میتونستم عضله های بازو و سیکس پکش رو ببینم!
ـــ به چی زل زدی؟
دستپاچه شدم و سرم رو انداختم پایین: ببخشید!
اخم کرد: چرا عذر خواهی میکنی مگه کار بدی کردی؟
چشام گرد شد: نه ببخشید!
ابروهاش چین خورد و غرید: گفتم نگو ببخشید!
زیر بار نگاه کوبنده و لحن متحکمش داشت گریم میگرفت: منـ... من... .
چونم رو گرفت و سرم رو اورد بالا: به من نگاه کن بچه، هیچ وقت برای کاری که نکردی عذر خواهی نکن،هیچ وقت هم برای کاری که کردی سرت رو پایین ننداز اوکی؟
اب دهنم رو قورت دادم و به چشمای طوسیش خیره شدم:اوکی!
ازم فاصله گرفت و رفت پشت میزش: اسمت؟
نفس عمیقی از عطر سنگین و گرمش که تو فضای اتاق پیچیده بود گرفتم:والریا، والریا سینگستر!
تیز نگام کرد:به نظرت شبیه احمقام؟
با ترس قدمی عقب رفتم:نـ...نه!
چاقویی که داشت با پارچه تمیز میکرد رو به سمتم گرفت:پس عین احمقا اسم خانوادگیم رو برام تکرار نکن!
سرم رو انداختم پایین: ببخشید!
با رد شدن چاقو از کنار گوشم و کوبیده شدنش تو دیوار با وحشت خوردم زمین.
اومد سمتم رو زانوش خم شد. تو چشمای محیر و ترسیدم زل زد:خوشم نمیاد حرفم رو دوبار تکرار کنم، بهت گفتم هی نگو ببخشید، وگرنه چاقو دفعه بد تو گوشِت فرود میاد، به هر حال بهش نیازی نداری چون حرف منو گوش نمیدی هوم؟
سرم رو تند تند تمون دادم: گــ.. گوش میدم... فسم میخورم گوش میدم!
پوزخندی زد: گود گرل!
دستی رو سرم کشید و بلند شد: من دختر عموتم،اسمم سیتراست ولی منو الفا جِم صدا میکنن!
...ادامه دارد...
۵.۹k
۲۷ خرداد ۱۴۰۲