فیک:
فیک:
The girl I bon’t like
پارت۷تا۹
از خوشگلیشون یه سوت کشیدم کع اون جون خندید و رفت....
فردا:
پاشدمـ ازخواب دیت و صورتمو شستم و یه بولیز مشکی و گشاد و شوار مشکی یه شونه سر سری زدم ب موهام و رفتم پایین نگاهم ب ساعت خورد ساعت 7 بوددددد😢 اخ منو اینهمه سحرخیزی 😯😰 اون بزمجه ک ساعت ۸ صبحونه تیر میکنه... پسره ی بی پدر و مادر... 😝
به هر حال وارد اشپز خونع شدم و همه در حال کار بودن کنارع دختری رفتم و پشتش گفتم پخ 😑 ک گفت:
_واییی... ترسوندیمـ...
+خوو میخواستم بترسونمت....
خندید و ی دویوونه ایی زیر لب گفت و بعد دوبار گفت :
_اینقد خوشگلی تا حالا دوس پسرع... داشتی؟!
+نع... چون فقیرمـ... کسی سمتم نمیاد...!...ت چی؟!...
_من ی روزی صاحب ی خونع عین اینجا بودمـ.... هع خواستم بگم چطوریع ب اینجا رسیدی؟! ک گفت :
_داستانش طولـــــــــــــانیهــــــــ😯
لبخندی زدم و گفتم:
+هر حور راحتی:-)
.....
چند مین بعد:
اون جون صبحونه ی این بی پدر و مادرو گذاشت جلومو و گفت:
_قشنگمــ... ببر براشـ...
یع لبخندی زدمـ.. و گرفتمش و رفتن سمت ادویه تا فلفلا قرمز چیلی رو رو برداشتم و خالی کردم ت مربای توت فرنگیش و هم زدم... فلفل سیا رم ریختم ت قهوش بهمرا یک قطره اب دهنـ... و هم زدمـ ت دلم گفتمـ... هع منو میدزدی ب قول رز جوجه رپر 🙄👌 بالا رفتم از پله ها و رسیدم ب در اتاقش راستش هم میترسیدم هم خوشحال بودمـ... در زدم اروم... دوربارع زدمـ... سه بار... چاربار... ایندفعه ارم درو باز کردم... دیدم خوابهع.... گفتم:
+اااهمممم...
_.....
+شوگا....
+شوگولی؟!...
_....
+هووویییی....دزددددد😑
_.....
دیگ خواستم از روش می چا استفاده کنم گردنمو این طرف اونطرف کردم و صدا داد و جیغ زدم:
+شـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــوگـا پــاشــــــــــووووو....!!
اونم از ترس یه نعره ایی کشید ک یه قدم عقب رفتم....
The girl I bon’t like
پارت۷تا۹
از خوشگلیشون یه سوت کشیدم کع اون جون خندید و رفت....
فردا:
پاشدمـ ازخواب دیت و صورتمو شستم و یه بولیز مشکی و گشاد و شوار مشکی یه شونه سر سری زدم ب موهام و رفتم پایین نگاهم ب ساعت خورد ساعت 7 بوددددد😢 اخ منو اینهمه سحرخیزی 😯😰 اون بزمجه ک ساعت ۸ صبحونه تیر میکنه... پسره ی بی پدر و مادر... 😝
به هر حال وارد اشپز خونع شدم و همه در حال کار بودن کنارع دختری رفتم و پشتش گفتم پخ 😑 ک گفت:
_واییی... ترسوندیمـ...
+خوو میخواستم بترسونمت....
خندید و ی دویوونه ایی زیر لب گفت و بعد دوبار گفت :
_اینقد خوشگلی تا حالا دوس پسرع... داشتی؟!
+نع... چون فقیرمـ... کسی سمتم نمیاد...!...ت چی؟!...
_من ی روزی صاحب ی خونع عین اینجا بودمـ.... هع خواستم بگم چطوریع ب اینجا رسیدی؟! ک گفت :
_داستانش طولـــــــــــــانیهــــــــ😯
لبخندی زدم و گفتم:
+هر حور راحتی:-)
.....
چند مین بعد:
اون جون صبحونه ی این بی پدر و مادرو گذاشت جلومو و گفت:
_قشنگمــ... ببر براشـ...
یع لبخندی زدمـ.. و گرفتمش و رفتن سمت ادویه تا فلفلا قرمز چیلی رو رو برداشتم و خالی کردم ت مربای توت فرنگیش و هم زدم... فلفل سیا رم ریختم ت قهوش بهمرا یک قطره اب دهنـ... و هم زدمـ ت دلم گفتمـ... هع منو میدزدی ب قول رز جوجه رپر 🙄👌 بالا رفتم از پله ها و رسیدم ب در اتاقش راستش هم میترسیدم هم خوشحال بودمـ... در زدم اروم... دوربارع زدمـ... سه بار... چاربار... ایندفعه ارم درو باز کردم... دیدم خوابهع.... گفتم:
+اااهمممم...
_.....
+شوگا....
+شوگولی؟!...
_....
+هووویییی....دزددددد😑
_.....
دیگ خواستم از روش می چا استفاده کنم گردنمو این طرف اونطرف کردم و صدا داد و جیغ زدم:
+شـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــوگـا پــاشــــــــــووووو....!!
اونم از ترس یه نعره ایی کشید ک یه قدم عقب رفتم....
۶.۷k
۰۹ خرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.