برام یه روز بحرانی بود
برام یه روز بحرانی بود
وقتی دیدم که زیباروی سفیدم از وسط به 2 تیکه تقسیم شده
قلبم لرزید
چشمام پر اشک شد سعی کردم ارامشم رو حفظ کنم
نفس عمیق کشیدم
توی دستام گذاشتمشو
رفتم بیمارستان
وقتی رسیدم
بهم گفتن دکتری در کار نیس
همون لحظه قلبم ایستاد فک کردم دیگه اخر خطه
ولی تسلیم نشدم
تصمیم گرفتم که خودم عملش کنم تا زیباروی عزیزم رو برای یک بار هم شده ببینمش
سری دست بکار شدم و بعد از دوساعت
عمل موفقیت امیزی داشتم
با تمام این سختی های موفق شدم
نتیجه اخلاقی:مورفین و تریاک رو باهم نکشید اخر عاقبت خوبی نداره 🗿
وقتی دیدم که زیباروی سفیدم از وسط به 2 تیکه تقسیم شده
قلبم لرزید
چشمام پر اشک شد سعی کردم ارامشم رو حفظ کنم
نفس عمیق کشیدم
توی دستام گذاشتمشو
رفتم بیمارستان
وقتی رسیدم
بهم گفتن دکتری در کار نیس
همون لحظه قلبم ایستاد فک کردم دیگه اخر خطه
ولی تسلیم نشدم
تصمیم گرفتم که خودم عملش کنم تا زیباروی عزیزم رو برای یک بار هم شده ببینمش
سری دست بکار شدم و بعد از دوساعت
عمل موفقیت امیزی داشتم
با تمام این سختی های موفق شدم
نتیجه اخلاقی:مورفین و تریاک رو باهم نکشید اخر عاقبت خوبی نداره 🗿
۴۱۶
۱۴ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.