داشتیم تو پیاده رو قدم میزدیم

داشتیم تو پیاده رو قدم میزدیم،
برگشت تو صورتم نگاه کرد و گفت
اون آقا و خانمو نگا کن چقدر محکم دست همو گرفتن...!
گفتم وقتی یه چیزی رو محکم می گیری،
که می ترسی از دستش بِدَی...
دیدی وقتی میخوای آب تُنگ رو عوض کنی،
ماهی سرخ چه تلاشی میکنه
تا اون یه ذره آبی که یه گوشه جمع شده رو،با جون و دل حفظ کنه...؟
چون "از دست دادن"رو یجور "مرگ" میدونه.
الان از اون دو نفر،
کدومشون آب تُنگِ،
کدومشون ماهی،
نمیدونم!
ولی خوب میدونم
که اون وسط یه مرگِ کوچیکی هست،
که قرار اتفاق بیافته
حتی موقت...!

چیزی نگفت...
💙 🐼
دیدگاه ها (۱)

بلند شد..در اتاق رو قفل کرد،پرده ها رو کشید یه نگاه بهم اندا...

+حالَم بَدِھ جِنسـ میخوام😞 _حَشیش؟ شیشِه؟گُل؟تِریاک؟+مُخَدِر...

نیآزت دارم درست مثل نیاز یه معتآد به مواد.. همونقد نسخ میشم،...

برو بخون

~حقیقت پنهان~

black flower(p,264)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط