( از خود گذشتگی )
( از خود گذشتگی )
نگین شب خواب دیده بود خواهر زاده پنج ساله اش کوروش در دیگ شله زرد افتاده است. صبحش شله زرد باید می پختند. نذر همیشگی مادر پدرش در بیست و هشت صفر بود. خواهر و برادر و با همسر و بچه هایشان هم بودند. خوابش را برای کسی تعریف نکرده بود. بنظرش جز اینکه دستش بیندازند فایده ای نداشت. کوروش شرور و لجباز بود. پدر و مادرش برای آرام کردنش نمی توانستند زیاد خشونت کنند. حرف گوش نکن بود و بدتر میکرد. نیتش را از ازدواج به سلامت و به خیر گذشتن نذری پزان تغییر داده بود. سی و پنجسال داشت و برای ازدواج دوبار تا پای عقد هم رفته بود. خودش بهم زده بود. منش و مرام مادر و خواهران خواستگارانش برایش خیلی مهم بودند. مردودشان کرده بود. بدون حادثه شله زرد آماده شد. حدود صد کاسه آبگوشت خوری یکبار مصرف شدند. موقع آراستن و نوشتن روی آنها سعید همسایه بالایی هم آمد. چهل و دو سال داشت و مجرد بود. به نوشتن و تزیین روی شله زردها علاقمند بود. سال پیش هم برای اینکار آمده بود. مسئولیت نوشتن نصف کاسه ها را بعهده گرفت. او و نگین کلاس خطاطی رفته بودند در اینکارها ادعایشان میشد. بدون برنامه قبلی کرکری و رقابت شیرینی بیشان بوجود آمد. سعید در دقایقی که به کاسه های نگین نزدیک شده بود با قلم دارچینی از او خواستگاری کرد. چون حساسیت او را هم از قبل میدانست تنها و بی کس بودنش را هم نوشت. نگین هم با نوشتن چند ( یا رضا ) جوابش را داد!
نگین شب خواب دیده بود خواهر زاده پنج ساله اش کوروش در دیگ شله زرد افتاده است. صبحش شله زرد باید می پختند. نذر همیشگی مادر پدرش در بیست و هشت صفر بود. خواهر و برادر و با همسر و بچه هایشان هم بودند. خوابش را برای کسی تعریف نکرده بود. بنظرش جز اینکه دستش بیندازند فایده ای نداشت. کوروش شرور و لجباز بود. پدر و مادرش برای آرام کردنش نمی توانستند زیاد خشونت کنند. حرف گوش نکن بود و بدتر میکرد. نیتش را از ازدواج به سلامت و به خیر گذشتن نذری پزان تغییر داده بود. سی و پنجسال داشت و برای ازدواج دوبار تا پای عقد هم رفته بود. خودش بهم زده بود. منش و مرام مادر و خواهران خواستگارانش برایش خیلی مهم بودند. مردودشان کرده بود. بدون حادثه شله زرد آماده شد. حدود صد کاسه آبگوشت خوری یکبار مصرف شدند. موقع آراستن و نوشتن روی آنها سعید همسایه بالایی هم آمد. چهل و دو سال داشت و مجرد بود. به نوشتن و تزیین روی شله زردها علاقمند بود. سال پیش هم برای اینکار آمده بود. مسئولیت نوشتن نصف کاسه ها را بعهده گرفت. او و نگین کلاس خطاطی رفته بودند در اینکارها ادعایشان میشد. بدون برنامه قبلی کرکری و رقابت شیرینی بیشان بوجود آمد. سعید در دقایقی که به کاسه های نگین نزدیک شده بود با قلم دارچینی از او خواستگاری کرد. چون حساسیت او را هم از قبل میدانست تنها و بی کس بودنش را هم نوشت. نگین هم با نوشتن چند ( یا رضا ) جوابش را داد!
۱.۸k
۰۹ آبان ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.