ما دخترهای غمگین شانزده ساله ای بودیم که فکر میکردیم اگر میشد رنگ موهایمان ...

.
ما دخترهای غمگین شانزده ساله ای بودیم که فکر میکردیم اگر میشد رنگ موهایمان را روشن کنیم ، تکلیفمان هم روشن می شد.
ما ، با ماتیک های قایمکی و کابوس های یواشکی و آرزوهای دزدکی .
ما و کارت پستال هایِ « سوختم خاکسترم را باد برد ، بهترین دوستم مرا از یاد برد» ...
ما و شعرهای دوران مدرسه ، اولین دست نوشته هایی که توی دفتر ِ کوچک یادداشت می نوشتیم و مشاور دیوانه به خیال اینکه این یک نامه برای پسر مردم است از ما می دزدید .
ما ، که تمام عمر ترسیدیم دختر بدی باشیم . ترسیدیم مقنعه هایمان چانه دار نباشد و چشم سفید باشیم .
ما که توی کتاب هایمان فروغ نداشتیم ، چون فروغ میان بازوان یک مرد گناه کرده بود
، ما فقط یادگرفتیم مثل کبری تصمیم های خوب بگیریم ، و آن مرد ؛ هر که می خواهد باشد . مهم این است که داس دارد .
.
#الهه_سادات_موسوی
دیدگاه ها (۱)

.با کسی نباش که هر لحظه مجبور باشی خودت را به هر اجباری لایِ...

."جمعه"ها بایدیک قلم برداشتآغشته کرد به تمامِ رنگهای پر از ا...

.دلم برای خانه ی پدری ام تنگ شده ... جایی که شیطنت هایم خرید...

.به نظر من زندگی مثل یه فیلمه!گاهی نقش یه سیاه لشکر رو داری ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط