ای لبت باده فروش و دل من باده
ای لبت باده فروش و دل من باده
پرست
جانم از جام می عشق تو دیوانه و
مست
تا ابد مست بیفتد چو من از ساغر
عشق
می پرستی که بود بیخبر از جام
الست
تو مپندار که از خودخبرم هستک
که نیست
یا دلم بستهٔ بند کمرت نیست که
هست
آنچنان در دل تنگم زدهئی خیمهٔ
انس
که کسی را نبود جز تو درو جای نشست
همه را کار شرابست و مرا کار
خراب
همه را باده بدستست و مرا باد به دست...
پرست
جانم از جام می عشق تو دیوانه و
مست
تا ابد مست بیفتد چو من از ساغر
عشق
می پرستی که بود بیخبر از جام
الست
تو مپندار که از خودخبرم هستک
که نیست
یا دلم بستهٔ بند کمرت نیست که
هست
آنچنان در دل تنگم زدهئی خیمهٔ
انس
که کسی را نبود جز تو درو جای نشست
همه را کار شرابست و مرا کار
خراب
همه را باده بدستست و مرا باد به دست...
۲.۵k
۳۰ فروردین ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.