باغ بی برگی که می گوید که زیبا نیست؟...
باغ بیبرگی که میگوید که زیبا نیست؟...
آسمانش را گرفته تنگ در آغوش
ابر با آن پوستین سرد نمناکش
باغ بی برگی، روز و شب تنهاست،
با سکوتِ پاکِ غمناکش.
ساز او باران، سرودش باد
جامهاش شولای عریانیست
ور جز اینش جامهای باید،
بافته بس شعلۀ زر تار پودش باد...
گر ز چشمش پرتوِ گرمی نمیتابد،
ور به رویش برگِ لبخندی نمیروید؛
باغ بیبرگی که میگوید که زیبا نیست؟
داستان از میوههای سر به گردونسایِ اینک خفته در تابوت پست خاک میگوید...
اخوان ثالث
آسمانش را گرفته تنگ در آغوش
ابر با آن پوستین سرد نمناکش
باغ بی برگی، روز و شب تنهاست،
با سکوتِ پاکِ غمناکش.
ساز او باران، سرودش باد
جامهاش شولای عریانیست
ور جز اینش جامهای باید،
بافته بس شعلۀ زر تار پودش باد...
گر ز چشمش پرتوِ گرمی نمیتابد،
ور به رویش برگِ لبخندی نمیروید؛
باغ بیبرگی که میگوید که زیبا نیست؟
داستان از میوههای سر به گردونسایِ اینک خفته در تابوت پست خاک میگوید...
اخوان ثالث
۱.۵k
۲۵ شهریور ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.