وقتی عاشق قاتلت میشی...

وقتی عاشق قاتلت میشی...
*فلش بک به خونه ا.ت اینا*
ارسام ویو
رفتم دم خونه ا.ت اینا وقتی به پنجره اتاقش نگاه کردم
دیدم دارم از این ور اتاق می اون ور اتاق
متین رفت در بزنه
متین:دینگ دینگ(حالا مثلا صدا زنگ خونس)
اراد اومد درو وانکه
اراد:چیه چه خبر چی میخوان؟(صگی تور)(هوی یابو با اینا درست زر بزناااا)
ارسلان:علیک سلام سلام بدی نمیمیری
اراد:بگید چی میخواین
ارسام:اومدیم دنبال ا.ت بریم کمپ بزینم تو جنگل
باهاش هما هنگیم(با خونسردی تمام)
اراد:ا.ت هیچ قبرستونی نمیاد دو تو
کی هستی که ا.ت با تو بیاد
متین:شوعرش(به ارسام اشار میکنه)
کای:و تو الان زن ایشونو توی خونه نگه داشتی و
نمیزاری بیاد بیرون
فیلیکس:این قیر قانونیه چون تو برادر
ناتنیشی
اراد:اگه تونستید ا.ت پدصگو
ببیرن حصابه
ارسام:وایسا(از یقش گرفت انداختش این ور)(ارسام خیلی درازه و چون
از بچه گی ورزش میکرده خیلی قویه)
ازراعیل ویو
ارسام بچه ها رفتن تو ارسام دوید تو اتاقه ا.ت دید که ا.ت داره
گریه میکنه ا.ت تا دیدش پرید بغلش و هق هقاش تا خدا میدونه
کجا بلند شد بعد اینکه اروم شد رفتم متینو بغل کرد وازش
تشکر کرد
دیگه پایان
اگه چرت شده بگید