شراب کهنه می خواهم از این میخانه بر خیزم
شراب کهنه می خواهم از این میخانه بر خیزم
قسم خوردم که از میخانه با پیمانه بر خیزم
زبانم سرخ می گوید ولی سر در بدن دارم
مرا در سینه ات بنشان ، سحر رندانه بر خیزم
از آن روزی که عشق آمد سر جنگ است با عقلم
بیا کاری بکن ای عشق ، تا دیوانه برخیزم
کمی آغوش میخواهم که با من همنفس باشی
مسیحایی بکن امشب ، سحر جانانه برخیزم
قسم خوردم که از میخانه با پیمانه بر خیزم
زبانم سرخ می گوید ولی سر در بدن دارم
مرا در سینه ات بنشان ، سحر رندانه بر خیزم
از آن روزی که عشق آمد سر جنگ است با عقلم
بیا کاری بکن ای عشق ، تا دیوانه برخیزم
کمی آغوش میخواهم که با من همنفس باشی
مسیحایی بکن امشب ، سحر جانانه برخیزم
- ۱.۵k
- ۱۵ تیر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط