(ادامه)فراموش نمیکنم. آخرین شــب ماه رمضان سال 1373 در مس
(ادامه)فراموش نمیکنم. آخرین شــب ماه رمضان سال 1373 در مسجدالشهداءبودم. به همراه بچههای قدیمی جنگ به منزل شهید ابراهیم هادی رفتیم.مراســم بخاطر فوت مادر این شــهید بود. منزلشان پشــت مسجد، داخل کوچه شهید موافق قرار داشت.حاج حسین اهللکرم در مورد شهید هادی شروع به صحبت کرد.خاطرات ایشان عجیب بود. من تا آن زمان از هیچکس شبیه آن را نشنیده بودم!آن شب لطف خدا شــامل حال من شد. من که جنگ را ندیده بودم. من
که در زمان شــهادت ایشان فقط هفت سال داشتم، اما خدا خواست در آن جلسه حضور داشته باشم تا یکی از بندگان خالصش را بشناسم.این صحبتها ســالها ذهن مرا به خود مشغول کرد. باورم نمیشد، یک رزمنده اینقدر حماسه آفریده و تا این اندازه گمنام باشد!عجیبتر آنکه خودش از خدا خواســته بود که گمنام بماند! و با گذشت سالها هنوز هم پیکرش پیدا نشده و مطلبی هم از او نقل نگردیده!و من در همه کالسهای درس و برای همه بچهها از او میگفتم.
٭٭٭
هنوز تا اذان صبح فرصت باقی است. خواب از چشمانم پریده. خیلی دوست دارم بدانم چرا شــیخ زاهد، ابراهیم را الگــوی اخالق عملی معرفی کرده؟فردای آن روز بر سر مزار شــیخ حسین زاهد در قبرستان ابن بابویه رفتم.با دیدن چهره او کام ًال بر صدق رویائی که دیده بودم اطمینان پیدا کردم.دیگر شک نداشتم که عارفان را نه درکوهها و نه در پستوخانههای خانقاه باید جست ، بلکه آنان در کنار ما و از ما هستند.همان روز به سراغ یکی از رفقای شهید هادی رفتم. آدرس و تلفن دوستان نزدیک شهید را از او گرفتم.تصمیم خودم را گرفتم. باید بهتر و کاملتر از قبل ابراهیم را بشناســم. از خدا هم توفیق خواستم.شــاید این رســالتی اســت که حضرت حق برای شناخته شــدن بندگان مخلصش بر عهده ما نهاده است.
که در زمان شــهادت ایشان فقط هفت سال داشتم، اما خدا خواست در آن جلسه حضور داشته باشم تا یکی از بندگان خالصش را بشناسم.این صحبتها ســالها ذهن مرا به خود مشغول کرد. باورم نمیشد، یک رزمنده اینقدر حماسه آفریده و تا این اندازه گمنام باشد!عجیبتر آنکه خودش از خدا خواســته بود که گمنام بماند! و با گذشت سالها هنوز هم پیکرش پیدا نشده و مطلبی هم از او نقل نگردیده!و من در همه کالسهای درس و برای همه بچهها از او میگفتم.
٭٭٭
هنوز تا اذان صبح فرصت باقی است. خواب از چشمانم پریده. خیلی دوست دارم بدانم چرا شــیخ زاهد، ابراهیم را الگــوی اخالق عملی معرفی کرده؟فردای آن روز بر سر مزار شــیخ حسین زاهد در قبرستان ابن بابویه رفتم.با دیدن چهره او کام ًال بر صدق رویائی که دیده بودم اطمینان پیدا کردم.دیگر شک نداشتم که عارفان را نه درکوهها و نه در پستوخانههای خانقاه باید جست ، بلکه آنان در کنار ما و از ما هستند.همان روز به سراغ یکی از رفقای شهید هادی رفتم. آدرس و تلفن دوستان نزدیک شهید را از او گرفتم.تصمیم خودم را گرفتم. باید بهتر و کاملتر از قبل ابراهیم را بشناســم. از خدا هم توفیق خواستم.شــاید این رســالتی اســت که حضرت حق برای شناخته شــدن بندگان مخلصش بر عهده ما نهاده است.
۳.۴k
۱۰ آبان ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.