عاشق نشدی زاهد

عاشق نشدی زاهد،
دیوانه چه میدانی؟
در شعله نرقصیدی، پروانه چه میدانی؟
لبریز می غمها،
شد ساغر جان من
خندیدی و بگذشتی، پیمانه چه میدانی؟
یک سلسله دیوانه،
افسون نگاه او
ای غافل از آن جادو، افسانه چه میدانی؟
من مست می عشقم،
بس توبه که بشکستم
راهم مزن ای عابد، میخانه چه میدانی؟
عاشق شو و مستی کن، ترک همه هستی کن
ای بت نپرستیده،
بتخانه چه میدانی؟
تو سنگ سیه بوسی، من چشم سیاهی را
مقصود یکی باشد،
بیگانه چه میدانی؟
دستار گروگان ده،
در پای بتی جان ده
اما تو ز جان غافل، جانانه چه میدانی؟
ضایع چه کنی شب را،
لب ذاکر و دل غافل
تو ره به خدا بردن، مستانه چه میدانی؟...
دیدگاه ها (۱)

مثل شعری عاشقانه ، خواندنت را دوست دارممهمان قلب من باش، مان...

حسادت می کنمبه عطر تند مردانه اتبه دکمه های پیراهنت،،و سایه...

بوﺩنت رو دوست ﺩﺍﺭﻡمجبورم میکنی کهبه هیچکس فکر نکنم ﺟﺰ تونگاه...

‌‌چشم تو مست گناهم می‌کندسرمه‌‌ی مکرش سیاهم می‌ک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط