تو که رفتی نفسم بی تو غریبانه گرفت

تو که رفتی نفســـم بی تو غریبانه گرفت
دلِ زارم قفسی شد که به غم خانه گرفت

تو که رفتی شب وروزم به همین خانه گذشت
مهِ شـــــــب پیش رخــم غیرت مردانه گرفت

تو که رفتی همه مردم به دلم زخم زدند
زنفیـــــرم دل هر دشمن و بیگانه گرفت

تو که بودی توبه کردم که به مِی لب نزنم
تو که رفتی هوســـم باز به میخانه گرفت

تو که دیدی به برت شمع شدم تا بپری
تو تنت پیله صفـــت جرات پروانه گرفت

تو که دیدی به هوا پر زدن از شوق تو بود
چه کنم مرغ دل از خال لبت دانه گرفت
دیدگاه ها (۱۱)

من همین الان یهویی ترمینال کرج دارم میرم لاهیجان رفقای گلم د...

m,Gh☜ گاهی وقتا لازمه زمین بخوری... تا ببینی کیا پشتتن...

پاشو مشتی تودیگه چرا میخای مشق بنویسی...توهمینجوریشم شاگرد ا...

گفتن بدترین درد چیه؟یکی گفت تنهایی.یکی گفت فقر.یکی گفت عاشقی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط