داشتم فکر میکردم به تو که اگه اینجا بودی نمیذاشتی این ه

داشتم فکر می‌کردم به تو که اگه اینجا بودی نمی‌ذاشتی این همه کیسه‌ی سنگینو خودم تنهایی بلند کنم و هی به جونم غُر می‌زدی که تو نیم وجبیو آخه چه به این کارا ضعیفه! اعتراضم که می‌خواستم بکنم می‌خندیدی که آدم عاشق همین ضعیفه گفتناشم ابراز محبت و علاقه‌ست به خدا!
بعد همین یه تیکه‌ی باقی مونده از خیابون تا خونه رو با یه دست و یه وری محکمِ محکم بغلم می‌کردی و یه بوسه‌ی دل ضعفه‌ای می‌زدی روی سرم و بو می‌کشیدی موهامو از زیر روسری و می‌گفتی نمی‌دونم چه حکمتیه ولی حتی موهاتم همیشه بوی عطر و گلاب میده و من ریز ریز برای خودم می‌خندیدم و شکر خدا می‌کردم که خبر نداری به خاطر تو و قد بلندت هربار روی موهامو عطر و ادکلن می‌زنم که وقتی سرت خم میشه رو سرم، عطرمو بیشتر بو بکشی که بیشتر منو یادت بمونه...
بعد به روی خودم نمی‌آوردم که حواسم هست با اون چشمای درشت قد پیاله‌ت و اون مژه‌های بلندت که چه معنی میده اصلا یه پسر داشته باشه، داری با همه‌ی محبت و علاقه‌ای که یه رفیق، یه عاشق، یه حامی و یه مرد نسبت به یه زن می‌تونه داشته باشه نگاهم می‌کنی و پلکامو تندتر به هم می‌زدم که یعنی منم بلدم عشوه و لوندی، هرچند بلد نیستم!
داشتم فکر می‌کردم بشینم همینارو برات بنویسم که بدونی تا چه حد "دلم دیوانه بودن با تو را می‌خواست" و می‌خواهد و خواهد خواست و چقدر "حس می‌کنم تو رو، تو هر شب خودم" شدم و بی تو "چه اندازه تنهایی من بزرگ است" این روزا...

#طاهره_اباذری_هریس
دیدگاه ها (۳)

گفتن بعضی حرفا اونقدر تلخهکه مزه دهنت عوض میشه!

من اگه بخوام تنهایی رو معنا کنم میگم : "بعد از شنیدن خبرهای ...

±‌امشب یه آقاپسری واسهدوس‌دخترش، از آنلاین‌شاپمونیه‌سری پلت ...

±نوشته بود:«دلم ترکیبی از شب ،ولیعصر و تو رو میخواد.».هیچیدی...

بچه ها اومدم یه چیزی بگم من با یه سری بچه ها خیلی تو روبیک...

#Gentlemans_husband#season_Third#part_267همه باهم اهانی زمزم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط