از قوت مستیم ز هستیم خبر نیست

از قوت مستیم ز هستیم خبر نیست
مستم ز می عشق و چو من مست دگر نیست

در جشن می عشق که خون جگرم ریخت
نقل من دلسوخته جز خون جگر نیست

مستان می‌عشق درین بادیه رفتند
من ماندم و از ماندن من نیز اثر نیست

در بادیه‌ی عشق نه نقصان نه کمال است
چون من دو جهان خلق اگر هست و اگر نیست

گویند برو تا به درش برگذری بوک
هیهات که گر باد شوم روی گذر نیست

زین پیش دلی بود مرا عاشق و امروز
جز بی‌خبریم از دل خود هیچ خبر نیست
#عطارنیشابوری
دیدگاه ها (۱)

دوسـ ـت داشتنت شـیرین استمثل ماسه هاے ڪناردریـاڪ هیـچ وقت از...

تمام ماجرای من ،سه واژه شد برای تو ...سه واژه ی جدا جدا ...م...

هیچی به اندازه‌ی یه لیوان چاینمیتونه حال آدم رو خوب کنهمخصوص...

...از قوت مستیم ز هستیم خبر نیستمستم ز می عشق و چو من، مست د...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط