چراغ نفتی مادر بزرگ می سوزد

چراغ نفتی مادر بزرگ می سوزد
و او نگاه خودش را به پیت می دوزد
دوباره او و صدایی که می زند بر در
و مثل بید تنش مادرانه میلرزد
عصا به دست نگاهش به قاب عکس افتاد
و زیر لب به خودش گفت،که رنگ می بازد
من از حوالی چشمش که تازه تَر شده بود
به گریه بوسه زدم، این به عمر می ارزد
.
.
.
.
.
.

#خاص
دیدگاه ها (۳)

#خاص

و سالهاست! دلم برای کسی می رودکه آمدن بلد نیست...‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌...

آنچه نیکی میکنی، پیش کسی اظهارش مکنگر خدا داند بس است، کالای...

جمعه یعنے عطر نرگس در هوا سر میڪشدجمعه یعنے قلب عاشق سوے او ...

هیچ

تک پارتی درخواستی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط