میدونی مرد
میدونی مرد؟!
از یه جایی بعد دورهی اینجور عشقا میگذره:
فلان ریمل و فلان خط چشم و کدوم لباسم با کدوم شالم سِته؟!
وقتی نشستم رو به روش دستمو چجور بذارم زیر چونم و با کدوم زاویه بخندم که بیشتر دلش بلرزه؟!
هیکلم فلانه؟!
و...
قشنگ بودن خوبه ها؛
ولی تهِ تهش اونی میمونه که
داغون و خسته و لهتم دیده!
عرق ریزون تابستون با آرایش ریخته و موهای فرخورده و صورت خیستم دیده!
کلافه باهاش دویدی!
باهاش از تهِ ته دلت خندیدی!
باهاش غر زدی به هرچی گرما و آفتاب کوفتیه و...!
تو برف ریزون زمستون باهاش با صورت سرخ و سفید پیچیده شده لای شالگردن که ازش فقط دوتا چشم مونده، بودی و دلت گرم شده کنارش...
باهاش از دلتنگیهات گفتی، از نگرانیهات، از اعصاب خوردیات، از ریزترین و سری ترین حرفات و حسات، از عاشقانه هات؛
با خیال تخت و راحتی کامل...
میدونی مرد؟!
آدم مگه چی از این دنیا میخواد؟!
جز اینکه یه نفر داغون و له و خستشو هم بخواد!
که اگه داغون و له و خستم باشه بتونه باهاش بخنده
و مهم نباشه اگه ریملش ریخته یا رنگ رژش رفته یا لباسش لک شده و... !
عشق واقعی با معشوقههای مدل به مدل و رنگ و وارنگ و همیشه ایده آل و بی عیب و نقصِ توی خیابونا و کتابا و فانتزیا، زمین تا آسمون فرق داره!!!
آدم تهِ تهش تنهاییشو با اونی تقسیم میکنه
که خیالش راحته که کنارش هرجوری هم باشه دوستداشتنیه براش...
مطمئنه با کسی مقایسه نمیشه!
مطمئنه دل مردش هزار جای دیگه نیست و نمیره!
مطمئنه میتونه خودِ خودش باشه؛
گاهی معمولی، گاهی غرغرو، گاهی شلخته، گاهی بیاعصاب، گاهی نامهربون، گاهی لوس،
هرطوری...
و دلش قرص باشه که به موازاتش کسای دیگهای نیستن برای پر کردن جاهای خالی خواستهها و نیازای مردش!!!
میدونی خیابونا پره از آدماییه که انگار بازیِ "کی از همه قشنگتره؟!
من من من من!!!
راه انداختن....
آدمای یه شبه، دو شبه، صرفا جهت... !!!
حالا تو "مرد"،
اگه دنبال هوا و هوست نیستی،
اگه میشه روت حساب کرد،
اگه هرکی رو میبینی و اطرافته ... ،
اگه فقط برات ... ،
اگه میشه بهت گفت "مرد" نه فقط ... !!!
با آرومترین صدایی که از خودت سراغ داری بپرس:
"کی از همهی دنیا بیشتر منو میخواد؟"
باور کن اگه بلندتر از همه داد نزدم:
"من..."
از یه جایی بعد دورهی اینجور عشقا میگذره:
فلان ریمل و فلان خط چشم و کدوم لباسم با کدوم شالم سِته؟!
وقتی نشستم رو به روش دستمو چجور بذارم زیر چونم و با کدوم زاویه بخندم که بیشتر دلش بلرزه؟!
هیکلم فلانه؟!
و...
قشنگ بودن خوبه ها؛
ولی تهِ تهش اونی میمونه که
داغون و خسته و لهتم دیده!
عرق ریزون تابستون با آرایش ریخته و موهای فرخورده و صورت خیستم دیده!
کلافه باهاش دویدی!
باهاش از تهِ ته دلت خندیدی!
باهاش غر زدی به هرچی گرما و آفتاب کوفتیه و...!
تو برف ریزون زمستون باهاش با صورت سرخ و سفید پیچیده شده لای شالگردن که ازش فقط دوتا چشم مونده، بودی و دلت گرم شده کنارش...
باهاش از دلتنگیهات گفتی، از نگرانیهات، از اعصاب خوردیات، از ریزترین و سری ترین حرفات و حسات، از عاشقانه هات؛
با خیال تخت و راحتی کامل...
میدونی مرد؟!
آدم مگه چی از این دنیا میخواد؟!
جز اینکه یه نفر داغون و له و خستشو هم بخواد!
که اگه داغون و له و خستم باشه بتونه باهاش بخنده
و مهم نباشه اگه ریملش ریخته یا رنگ رژش رفته یا لباسش لک شده و... !
عشق واقعی با معشوقههای مدل به مدل و رنگ و وارنگ و همیشه ایده آل و بی عیب و نقصِ توی خیابونا و کتابا و فانتزیا، زمین تا آسمون فرق داره!!!
آدم تهِ تهش تنهاییشو با اونی تقسیم میکنه
که خیالش راحته که کنارش هرجوری هم باشه دوستداشتنیه براش...
مطمئنه با کسی مقایسه نمیشه!
مطمئنه دل مردش هزار جای دیگه نیست و نمیره!
مطمئنه میتونه خودِ خودش باشه؛
گاهی معمولی، گاهی غرغرو، گاهی شلخته، گاهی بیاعصاب، گاهی نامهربون، گاهی لوس،
هرطوری...
و دلش قرص باشه که به موازاتش کسای دیگهای نیستن برای پر کردن جاهای خالی خواستهها و نیازای مردش!!!
میدونی خیابونا پره از آدماییه که انگار بازیِ "کی از همه قشنگتره؟!
من من من من!!!
راه انداختن....
آدمای یه شبه، دو شبه، صرفا جهت... !!!
حالا تو "مرد"،
اگه دنبال هوا و هوست نیستی،
اگه میشه روت حساب کرد،
اگه هرکی رو میبینی و اطرافته ... ،
اگه فقط برات ... ،
اگه میشه بهت گفت "مرد" نه فقط ... !!!
با آرومترین صدایی که از خودت سراغ داری بپرس:
"کی از همهی دنیا بیشتر منو میخواد؟"
باور کن اگه بلندتر از همه داد نزدم:
"من..."
- ۳.۸k
- ۰۵ آذر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط