پارت

#پارت ۱۳۱...



نازنین:
بعد از شام امیر علی وهستی می رفتن یکم درد داشتم ونمی تونستم برم پایین من که نزاشته بودم امیر علی نزدیکم بشه باز چرا انقدر درد داشتم به زور بلند شدم ورفتم دسشویی خونریزی گرفتم بود واز ترس همونجا زدم زیر گریه واومدم بیرون نمی تونستم برم پایین هر لحظه دردم بیشتر می شد نمی دونم چطور زنگ زدم به امیر علی جواب نمی داد دردام داشت بیشتر می شد احساس می کردم پایین شکمم داره منفجر میشه از درد موهای خودمو کشیدم وجیغ زدم
- مامان ....امیر علی ....وای خداااا
در با شدت باز شد وحاجیه بادیدنم که انقدر خونریزی داشتم جیغ زد وامیر علی رو صدا می زد داشتم از درد می مردم رفت امیر علی رو صدا بزنه
خدایا بچه ام مرده ...خدایا چه بلایی سرم اومد اصلا چرا اینجوری شدم از درد داشتم می مردم چشام سیاهی می رفت ونمی دونم چی شد ....
دیدگاه ها (۶)

#پارت ۱۳۲امیر علی : دکتر از اتاق عمل اومد بیرون با نفس نفس خ...

#پارت ۱۳۳امیر علی : بابایکم نزدیک میز دکتر شد وگفت : توضیح ب...

#پارت صدو سیامیر علی : وسایلمو جم کردم ومنتظر هستی موندم تا ...

#پارت صد بیست نهنازنین : با صدای بلندم امیر علی رفت کنار- می...

وانشات اینوماکی//پارت ۶

You must love me... P9

رمان بغلی من پارت ۴۸یاشار: کت شلوار خوشگلمو( عکسشو میزارم)...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط