داستان خیزش ایرانیان در شاهنامه و رهایی از بند ضحاک یکی ا
داستان خیزش ایرانیان در شاهنامه و رهایی از بند ضحاک یکی از نمادینترین و پرمایه ترین داستانهای اسطورهای در جهان است.
جشن مهرگان بی ارتباط با خیزش کاوه آهنگر و فریدون علیه ضحاک نیست و در نهایت در رام روز از مهرماه جشن پیروزی کاوه فریدون بر ضحاک برگزار میشود.
داستان ضحاک درسهایی میدهد که گویی دارای گفتاری جاودان برای همه روزگاران بشر است و ذهنیت انسانِ باستانی، آنها را در قالب داستانی نمادین در یادها ماندگار کرده است.
در ادامه به برخی از آنها اشاره می کنیم.
📌قدرت مطلق و گزندهای آن:
جمشید که یکی از محبوبترین پادشاهان اسطورههای ایرانی است بر اساس داستانها، سالیان سال به آبادگری پرداخت و دادگری را گسترش داد. ولی همین پادشاه خوب که نماد کاردانی و آبادگری بود، در نهایت به کژی گرایید و فره ایزدی از او دور شد!
گویی در آن دوران، ذهن انسان باستانی از گزندهای فرمانروایی همیشگی یک شخص و قدرت مطلق او آگاه بوده است و حتی ایدههایی برای دوری از این گزند در نظر گرفته است. به طوری که دور شدن فره ایزدی از پادشاهان همواره هشداری جدی بوده است. از این روی به پادشاهان گوشزد میشد که دادگری پیشه کنند و هوشیار باشند که همچون جمشید و ضحاک از راه راستی دور نشوند چرا که مشروعیت سیاسی آنها از بین میرود.
📌انتخاب اشتباه و راه بی بازگشت:
آن چیزی که کمتر به آن توجه میشود این است که ضحاک انتخاب بزرگان ایرانی بوده است! یعنی آنها در جهان گشتند تا شاهی دادگر پیدا کنند و جای جمشید را بگیرد و به سراغ ضحاک تازی رفتند.
ضحاک ذات پاکی داشت و پدرش دادگر بود ولی اسیر مارهای اهریمنی شد. مارهایی که از بوسه اهریمن بر شانههایش پدید آمده بودند.
هر انتخابی ممکن است اشتباه باشد و هر آدمی ممکن است تغییر کند. اگر راه بازگشت و اصلاح برای انتخاب اشتباه نباشد چه بسی ضحاکهای ستمگر سالها مسلط شوند.
#ضحاک#فریدون#جمشید#کاوه_آهنگر
#زن_زندگی_آزادی#مهسا_امینی#دیکتاتور
#دیکتاتوری
جشن مهرگان بی ارتباط با خیزش کاوه آهنگر و فریدون علیه ضحاک نیست و در نهایت در رام روز از مهرماه جشن پیروزی کاوه فریدون بر ضحاک برگزار میشود.
داستان ضحاک درسهایی میدهد که گویی دارای گفتاری جاودان برای همه روزگاران بشر است و ذهنیت انسانِ باستانی، آنها را در قالب داستانی نمادین در یادها ماندگار کرده است.
در ادامه به برخی از آنها اشاره می کنیم.
📌قدرت مطلق و گزندهای آن:
جمشید که یکی از محبوبترین پادشاهان اسطورههای ایرانی است بر اساس داستانها، سالیان سال به آبادگری پرداخت و دادگری را گسترش داد. ولی همین پادشاه خوب که نماد کاردانی و آبادگری بود، در نهایت به کژی گرایید و فره ایزدی از او دور شد!
گویی در آن دوران، ذهن انسان باستانی از گزندهای فرمانروایی همیشگی یک شخص و قدرت مطلق او آگاه بوده است و حتی ایدههایی برای دوری از این گزند در نظر گرفته است. به طوری که دور شدن فره ایزدی از پادشاهان همواره هشداری جدی بوده است. از این روی به پادشاهان گوشزد میشد که دادگری پیشه کنند و هوشیار باشند که همچون جمشید و ضحاک از راه راستی دور نشوند چرا که مشروعیت سیاسی آنها از بین میرود.
📌انتخاب اشتباه و راه بی بازگشت:
آن چیزی که کمتر به آن توجه میشود این است که ضحاک انتخاب بزرگان ایرانی بوده است! یعنی آنها در جهان گشتند تا شاهی دادگر پیدا کنند و جای جمشید را بگیرد و به سراغ ضحاک تازی رفتند.
ضحاک ذات پاکی داشت و پدرش دادگر بود ولی اسیر مارهای اهریمنی شد. مارهایی که از بوسه اهریمن بر شانههایش پدید آمده بودند.
هر انتخابی ممکن است اشتباه باشد و هر آدمی ممکن است تغییر کند. اگر راه بازگشت و اصلاح برای انتخاب اشتباه نباشد چه بسی ضحاکهای ستمگر سالها مسلط شوند.
#ضحاک#فریدون#جمشید#کاوه_آهنگر
#زن_زندگی_آزادی#مهسا_امینی#دیکتاتور
#دیکتاتوری
۶.۸k
۰۸ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.