توی شلوغی خیابون دستمو محکم تر گرفت سرشو آورد پایین نزدی

توی شلوغی خیابون دستمو محکم تر گرفت، سرشو آورد پایین نزدیک گوشم گفت: به اندازه‌ی همه‌ی آدمایی که الان اینجان دوست دارم، سرمو چرخوندم دور تا دورمون پُر از آدم بود، لبخند زدم، دستشو محکم‌تر گرفتم.
کل مسیر من یه لبخند روی صورتم بود و باهم حرف می‌زدیم، نزدیک خونه ازش خداحافظی کردم.
آخرهای شب، گوشیمو از زیر بالشت در آوردم رفتم توی صفحه‌ی چت‌مون صداش کردم، گفت: جانم؟
گفتم: بیشتر آدما شب‌ها میرن خونشون، اون خیابونه که ظهر توش بودیم الان حتما خلوته خلوته، اگه یه روزی شب اومد سراغمون اگه "دوست دارم‌ها" داشتن میرفتن خونه‌هاشون، دستمو محکم بگیر، تا هر وقت که شد، یه کارتن خوابم همیشه حتی شب‌ها توی خیابون دلمون بمونه بسه، فقط کافیه تا صبح بشه دست همو ول نکنیم، شبت بخیر...
دیدگاه ها (۱)

😍 😍 بعله بعله اینجانب ب زودی تولدمه😋 😋

#نبووووود😍 😑 #۳رووووووز😍 😍 ❤

باعش توخوبیمابد😂 😂

#حته گلبی #الحبک ایعیرنی #بیک🔥 #وااااخ لومنک وبیک #الشامت😔 ...

رمان

اولین مافیایی که منو بازی داد. پارت اخر

𝐌𝐲 𝐛𝐫𝐨𝐭𝐡𝐞𝐫'𝐬 𝐟𝐫𝐢𝐞𝐧𝐝_𝐏𝐚𝐫𝐭 ¹⁰ ( یک هفته بعد ) « ویو سوجین » سو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط