عمق احساس مرا با قلمت ویران کن
عمق احساس مرا با قلمت ویران کن
حس خاموش مرا با نفست بوران کن
من فقط نام تو را بر قلمم حک کردم
با غزلهای خودت بار دگر طوفان کن
شب و روزم به خدا یاد تو بر تن دارم
تو هم اما به غرورت که مرا کتمان کن
بوی آغوش تو در کنج اتاقم مانده ست
بــا شراب لب خود باز مـرا شیطان کن
بغض من در ته این حنجرهام جا ماند و
تو به شوق قدمت چشم مرا باران کن
حس خاموش مرا با نفست بوران کن
من فقط نام تو را بر قلمم حک کردم
با غزلهای خودت بار دگر طوفان کن
شب و روزم به خدا یاد تو بر تن دارم
تو هم اما به غرورت که مرا کتمان کن
بوی آغوش تو در کنج اتاقم مانده ست
بــا شراب لب خود باز مـرا شیطان کن
بغض من در ته این حنجرهام جا ماند و
تو به شوق قدمت چشم مرا باران کن
۱.۳k
۰۴ بهمن ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.