شراب تلخ بیاور که وقت شیدایی ست

شراب تلخ بیاور که وقت شیدایی ست
که آنچه در سرِ من نیست، بیم رسوایی ست

چه غم که خلق به حسن تو عیب می گیرند؟
همیشه زخم زبان خون بهای زیبایی ست

اگر خیال تماشاست در سرت، بشتاب
که آبشارم و افتادنم تماشایی ست

شباهت من و تو هرچه بود ثابت کرد
که فصل مشترک عشق و عقل تنهایی ست

کنون اگرچه کویرم هنوز در سرِ من
صدای پر زدن مرغ های دریایی ست
دیدگاه ها (۱)

şemal can ! her ku da ki rêguzar îLe her derê , demînî û deb...

چندگاهیست وقتی می گویم: «اللهم کل لولیک الحجة بن الحسن» با آ...

ز مردم دل بکن یاد خدا کنخدا را وقت تنهایی صدا کندر آن حالت ک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط