دخترک مغرور🧬♥️
دخترک مغرور🧬♥️
پارت ۵۱
arslwn
سریع آماده شدم رفتم سمت لوکیشن رسیدم به یه خونه
یه خونه خیلی بزرگ بود
فک کنم خونه دیانا بود
رفتم بالا دیدم نیکا دارع گریه میکنه
ارسلان : چیشده
نیکا : د.د.دیانا
ارسلان : دیانا چی
نیکا : همش دارع خون بالا میاره
ارسلان : باشه کجاس
نیکا : تو اتاقش در رو بسته
ارسلان: رفتم بالا اتاقش در رو باز کردم دیانا افتاده بود کف زمین دهنش خونی بود
سریع بلندش کردم
ارسلان : حاضر شو بریم بیمارستان
بدوووو
نیکا : با.باش
ارسلان : رفتیم بیمارستان
دکتر رف بالا سر دیانا
بهش سرم وصل کردن
ارسلان: آقای دکتر حالش چطوره
دکتر : فشار عصبی بوده باید بیشتر مراقبشون باشید
ارسلان : چشم ممنون
هوفففف سرم افتضاح درد میکرد
نیکا : دستت درد نکنه ارسلان
ارسلان : خواهش میکنم
من فعلا برم
نیکا : برو خدافظ
ارسلان : رفتم سمت خونه رسیدم دیدم ممد و محراب وایسادن
ممد : کجا رفتی یهو
ارسلان : دیانا حالش بد شده برید بیمارستان پیشش(خیلی سرد)
محراب : برا چی
ارسلان : نمیدونم
برید پیشش نیکا تو بیمارستان تنهاس
ممد: بریم محراب
محراب : باشه
امیر : ارسلان تو خوبی
ارسلان : ارع
داشتم میرفتم تو اتاق که افتادم
امیر : ارسلان خوبیییی
ارسلان : ارع فقط سرم گیج رف
میشه یه لیوان آب بیاری
امیر : ارسلان فردا دکتر وقت میگیرم میریم
ریه هات دارع بدتر میشه تو خواب بعضی شبا خیلی سرفه میکنی
اینطوری پیش بره خیلی بد میشه
ارسلان : نه خوبم
امیر : اه گوش کن ارسلان
فقط یه دکتر
باشه
ارسلان : باش
ادامه دارد....
پارت ۵۱
arslwn
سریع آماده شدم رفتم سمت لوکیشن رسیدم به یه خونه
یه خونه خیلی بزرگ بود
فک کنم خونه دیانا بود
رفتم بالا دیدم نیکا دارع گریه میکنه
ارسلان : چیشده
نیکا : د.د.دیانا
ارسلان : دیانا چی
نیکا : همش دارع خون بالا میاره
ارسلان : باشه کجاس
نیکا : تو اتاقش در رو بسته
ارسلان: رفتم بالا اتاقش در رو باز کردم دیانا افتاده بود کف زمین دهنش خونی بود
سریع بلندش کردم
ارسلان : حاضر شو بریم بیمارستان
بدوووو
نیکا : با.باش
ارسلان : رفتیم بیمارستان
دکتر رف بالا سر دیانا
بهش سرم وصل کردن
ارسلان: آقای دکتر حالش چطوره
دکتر : فشار عصبی بوده باید بیشتر مراقبشون باشید
ارسلان : چشم ممنون
هوفففف سرم افتضاح درد میکرد
نیکا : دستت درد نکنه ارسلان
ارسلان : خواهش میکنم
من فعلا برم
نیکا : برو خدافظ
ارسلان : رفتم سمت خونه رسیدم دیدم ممد و محراب وایسادن
ممد : کجا رفتی یهو
ارسلان : دیانا حالش بد شده برید بیمارستان پیشش(خیلی سرد)
محراب : برا چی
ارسلان : نمیدونم
برید پیشش نیکا تو بیمارستان تنهاس
ممد: بریم محراب
محراب : باشه
امیر : ارسلان تو خوبی
ارسلان : ارع
داشتم میرفتم تو اتاق که افتادم
امیر : ارسلان خوبیییی
ارسلان : ارع فقط سرم گیج رف
میشه یه لیوان آب بیاری
امیر : ارسلان فردا دکتر وقت میگیرم میریم
ریه هات دارع بدتر میشه تو خواب بعضی شبا خیلی سرفه میکنی
اینطوری پیش بره خیلی بد میشه
ارسلان : نه خوبم
امیر : اه گوش کن ارسلان
فقط یه دکتر
باشه
ارسلان : باش
ادامه دارد....
۵۰۸
۲۵ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.