کوله باری از پریشانی و غم برداشتم

کوله باری از پریشــانی و غــم برداشتم
در خیالم گوشه ی صحنت قلم برداشتم

بیت بیت از غصه ها گفتم برایت عاقبت
گریه کردم ، مثل سقف خانه نم برداشتم

انقلابی شد درونم ، از خودم بیخود شدم
با چه حالی سمت آزادی قدم برداشتم

چون زبانم از بیان حس و حالم قاصر است
مصرعی از شـــعرهای محتشم برداشتم

"آن چنان حالم دگرگون شد که جان دادم به باد"
هر زمان چشمان خود را از حرم برداشتم

گر گدا کاهل بود تقصیر صاحب خانه نیست
من خودم از سفره ی این خانه کم برداشتم
دیدگاه ها (۲)

:( کــــــــــاش

هـــــواتو کردم...منه حیرون تو این روزها هـــــواتو کردم...

از دلم دل می برد در گوشه ی "باب الجواد"فکر "باب القاسمِ" صحن...

آخر برای اینکه خودت ضامنم شوییک شب به عمد طعمه ی صیاد میشوم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط