این عکس دونفره مان
این عکس دونفره مان
دقیقا همین عکس که الان
نمی توانم آن را
به کسی نشان دهم را
چند هفته قبل از
رفتن تا همیشه ات گرفتم
ای کاش هیچ وقت
دستم را آلوده به این
اشتباه بزرگ نمی کردم .
یا ای کاش هیچ وقت
تو این عکس را برای
نگه داشتن پیش من نمی زاشتی .
حالا که خوب تر از
قبل فکر می کنم
احساس می کنم
خودت هم می دانستی
و باور داشتی که قرار است
روزی بروی ...
اما راستش ،
خوب ببین من فکر می کنم
کاش این عکس را هیچ وقت نداشتم
اگر نداشتم دیگر نگاهش نمی کردم
اما حالا که دارمش ،
نه می توانم دور بیاندازمش و
نه می توانم از دیدن
چندین و چندباره آن
دست بر دارم
البته همه این ها را
که من الان می نویسم
و تو شاید روزی بخوانی
فقط کار دلتنگی ام
را بیش تر از همیشه می کند
چون این مدل از دلتنگی
ربط عجیبی به نگاه من
به این عکس به خصوص دارد
اگر یک بار و
به صورت کاملا تصادفی
چشمانم به آن برخورد کند
شک ندارم چیزی درون قلبم
به یک باره پایین می ریزد
و زمان چنان با سرعت باور نکردنی
عقب می رود که اگر آیینه ای
روبروی من وجود داشته باشد
بدون شک دانه های سرد عرق نشسته
بر پیشانی ام را نشان می دهد
اما اگر بخواهم بنشینم و
با دقت به عکس بارها و بارها نگاه کنم
بیش از همه جای خالیت
بر کاناپه تنهایی مان
من را آزار می دهد .
منظور من را که متوجه می شوی ؟
بعد از آزار اولیه ای که
به من وارد می شود
نگاه کردن دوباره
به این عکس کلی حرف را
بر گلویم تلنبار می کند .
آن هم از همان
حرف هایی که گفته بودم
اگر روزی نباشی
بیان کردنش انقدر سخت می شود
که از گوشه چشمانم سرریز می کند.
این سر ریز شدن خاطرات کمک می کند
برای دقایقی از تو متنفر بشم
البته این نوع از تنفر ها
فقط آدمی را
عاشق تر می کند
چون من هر بار بعد از این تنفر
عکست را بوسه باران می کنم
و دوباره و با امید بیشتر
انتظار آمدنت را می کشم ...
#حمیدرضا_میتران
دقیقا همین عکس که الان
نمی توانم آن را
به کسی نشان دهم را
چند هفته قبل از
رفتن تا همیشه ات گرفتم
ای کاش هیچ وقت
دستم را آلوده به این
اشتباه بزرگ نمی کردم .
یا ای کاش هیچ وقت
تو این عکس را برای
نگه داشتن پیش من نمی زاشتی .
حالا که خوب تر از
قبل فکر می کنم
احساس می کنم
خودت هم می دانستی
و باور داشتی که قرار است
روزی بروی ...
اما راستش ،
خوب ببین من فکر می کنم
کاش این عکس را هیچ وقت نداشتم
اگر نداشتم دیگر نگاهش نمی کردم
اما حالا که دارمش ،
نه می توانم دور بیاندازمش و
نه می توانم از دیدن
چندین و چندباره آن
دست بر دارم
البته همه این ها را
که من الان می نویسم
و تو شاید روزی بخوانی
فقط کار دلتنگی ام
را بیش تر از همیشه می کند
چون این مدل از دلتنگی
ربط عجیبی به نگاه من
به این عکس به خصوص دارد
اگر یک بار و
به صورت کاملا تصادفی
چشمانم به آن برخورد کند
شک ندارم چیزی درون قلبم
به یک باره پایین می ریزد
و زمان چنان با سرعت باور نکردنی
عقب می رود که اگر آیینه ای
روبروی من وجود داشته باشد
بدون شک دانه های سرد عرق نشسته
بر پیشانی ام را نشان می دهد
اما اگر بخواهم بنشینم و
با دقت به عکس بارها و بارها نگاه کنم
بیش از همه جای خالیت
بر کاناپه تنهایی مان
من را آزار می دهد .
منظور من را که متوجه می شوی ؟
بعد از آزار اولیه ای که
به من وارد می شود
نگاه کردن دوباره
به این عکس کلی حرف را
بر گلویم تلنبار می کند .
آن هم از همان
حرف هایی که گفته بودم
اگر روزی نباشی
بیان کردنش انقدر سخت می شود
که از گوشه چشمانم سرریز می کند.
این سر ریز شدن خاطرات کمک می کند
برای دقایقی از تو متنفر بشم
البته این نوع از تنفر ها
فقط آدمی را
عاشق تر می کند
چون من هر بار بعد از این تنفر
عکست را بوسه باران می کنم
و دوباره و با امید بیشتر
انتظار آمدنت را می کشم ...
#حمیدرضا_میتران
۳.۴k
۱۵ خرداد ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.