سوزومه: میخوای تنهام بزاری من تنهایی میترسم (مست)
جنیور: تو بخواب من پایین رو مرتب میکنم کنارت میخوابم خوب
سوزومه: باشه من میخوابم تو هم بیا باشه (مست)
جنیور: باشه
«صبح»
ویو سوزومه
باصدای الارم بیدار شدم سرم بدجور درد میکرد به نگاه به ساعت کردم شش ربع بود اصلا هیچی از دیشب یادم نمیاد کی منو اورد رو تخت بچها کجان رفتم پایین دیدم همچی تمیزو از اشپز خونه صدا میاد فک کردم اجوما ولی یادم اومد اجوما برای مرخصی رفته بود یعنی کی اومده خونم رفتم داخل اشپز خونه جنیور بود داشت صبحونه اماده میکرد عاححح یادم رفته بود قرار باهم زندگی کنیم
سوزومه: صبح بخیر
جنیور: همچنین
سوزومه: تو همه اینجارو تمیز کردی
جنیور: اره امروز زود بیدار شدم بخواطر همین همه جارو امادت کردم اوه راستی صبحونه داره اماده میشه اماده شو بیا پایین صبحونه بخوریم بریم
سوزومی: اوکی
رفتم داخل اتاقمو یه دوش ده مینی گرفتم اومدم بیرون لباس فرممو پوشیدمو موهامو حالت دادمو رفتم پایین جنیور میز رو چیده بود رفتم سر میز نشستم
سوزومه:واو آشپزیت حرف نداره
جنیور: ممنون
~مدرسه~
ویو سوزومه
با جنیور وارد مدرسه شدیم پچ پچ بچها شروع تو راه ری رو دیدم رفتم سمتش اروم دم گوشش گفتم
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.