ما نفسهای عافیت سوزیم

ما نفس‌های عافیت سوزیم
که به دست تو چشم می‌دوزیم

بی‌تو یاصاحب‌الزمان دردیم
مثل پاییز خسته و زردیم
پیشکش در مسیر آمدنت
دل سرشار غصه آوردیم
بلکه با یک نگاه پر مهرت
به سر راه نور برگردیم

به دل تنگ ما نگاهی کن
عاشقت را به جاده راهی کن
دیدگاه ها (۱)

خدایا ! خدایا چگونه تو را بخوانم در حالی که من ، من هستم (ب...

می نویسم که "شب تار سحر می گردد" یک نفر مانده ازین قوم که بر...

زیاد بگو سلام بر "عــلــی" آخه این روزها در مدینه کسی سلامش ...

جوانی محضر امام حسین علیه السلام رسید و گفت: من مردی گناهکار...

✦ نیایش شبانگاهی ✦خدای مهربانم…شبی دیگر از راه رسید و من، خس...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط