.
.
عشق، اگر چه میسوزاند، اما جلای جان نیز هست. لحظهها را رنگین میکند.
سرخ. خون را داغ میکند. آفتاب است. فراز و فرود جان. کوهستانی افسانه ایست.
هموار به ناهموار، ناهموار به هموار. کشف تازهای از خود در خود.
ریشههایی تازه در قلب به جنبش و رویش آغاز میکنند.
در انبوه غبار باطن، موجی نو پدید میآید. تا کی جای باز کند و بروید و بماند،
چیزی ناشناخته است. خود را مگر در گمشدگی خود بازیابد.
.
عشق، اگر چه میسوزاند، اما جلای جان نیز هست. لحظهها را رنگین میکند.
سرخ. خون را داغ میکند. آفتاب است. فراز و فرود جان. کوهستانی افسانه ایست.
هموار به ناهموار، ناهموار به هموار. کشف تازهای از خود در خود.
ریشههایی تازه در قلب به جنبش و رویش آغاز میکنند.
در انبوه غبار باطن، موجی نو پدید میآید. تا کی جای باز کند و بروید و بماند،
چیزی ناشناخته است. خود را مگر در گمشدگی خود بازیابد.
.
۳۹۳
۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.