آسمان آبیتر

#آسمان، آبی‌تر،
#آب آبی‌تر.
من در ایوانم، رعنا سر حوض.
رخت می‌شوید رعنا.
برگ‌ها می‌ریزد.
مادرم صبحی می‌گفت: موسم دلگیری است.
من به او گفتم: زندگانی سیبی است، گاز باید زد با پوست.

زن همسایه در پنجره‌اش، تور می‌بافد، می‌خواند.
من ودا می‌خوانم، گاهی نیز
طرح می‌ریزم سنگی، مرغی، ابری.
آفتابی یکدست.
سارها آمده‌اند.
تازه لادن‌ها پیدا شده‌اند.

من #انار ی را، می‌کنم #دانه، به دل می‌گویم:
خوب بود این مردم، دانه‌های دلشان پیدا بود.
می‌پرد در چشمم #آب_انار: اشک می‌ریزم.
#مادر م می‌خندد.
رعنا هم.


✍️ #سهراب_سپهری
🎼 #خسرو_شکیبایی
#یلدا

؛__________❤__________

#شعر #نثر
#گنجینه_ادب_فارسی
#ادبیات_فارسی #شعر_فارسی
#سرای_فارسی #آشیانه_شعر_نثر
#داستان #داستانک #حکایت #شعر_آیینی
پاییز #شب_یلدا
دیدگاه ها (۰)

ماجرای تخلص استاد به شهریار با تفأل به دیوان اشعار حافظ🍃سحر ...

#تعبیر_خواب‌ های پراکنده‌ی همیمیعنی هنوز جزئی از #آینده‌ ی ه...

در مدح تو لال می شود هر "غالی"تو مثل خدا مُحَوِلَ‌الاحوالی؛د...

با همه ی بی سر و سامانی امباز به دنبالِ #پریشانی امطاقتِ #فر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط